رمان کینه کش پارت ۱۸ 4.3 (11)

بدون دیدگاه
    گره ابروان آذرخش کور تر شدند.   آرش دم بلندی گرفت و ادامه داد: _بیا و مثل همیشه مردونگی به خرج بده…من مهرو رو دوست دارم‌…لطفاً کمک کن…

رمان کینه کش پارت ۱۷ 4.3 (12)

بدون دیدگاه
  آرش خندید: _باشه…امشب با مادرت درباره‌ی من صحبت کن و ازش بخواه به پدرت اطلاع بده که ما می‌خوایم بیایم خواستگاری…دیگه خودت به اخلاق مادرت واردی…باید یه طوری مجابش…

رمان کینه کش پارت ۱۶ 4 (17)

بدون دیدگاه
  مهرو_بابام گفت واسه بدهیش به شروین میخواد من رو به عقدش دربیاره…حدست درست بود…شروین از بابام آتو داره…صد میلیون پول پیشش نزول کرده.   بغضش گرفت: _حتی دیشب انکار…

رمان کینه کش پارت ۱۴ 4.7 (10)

بدون دیدگاه
      آرش راه افتاد: _اولاً که آشنا ندارم….دوماً چرا تعارف می‌کنی!؟ من با عمم صحبت کردم مشکلی ندارن. _آخه نمی‌خوام مشکلی یا دردسری برای شما پیش بیاد. _چیزی…

رمان کینه کش پارت ۱۱ 4.3 (15)

بدون دیدگاه
      ابروان آذرخش بالا پریدند: _نخوابیدی!؟ _نه سرم درد میکنه. _دمنوش آماده کنم!؟   لبخندی به مهربانی کردن آذرخش زد: _نه…قرص خوردم.   به حاشیه در تکیه داد…

رمان کینه کش پارت ۹ 4.8 (13)

بدون دیدگاه
    مهرو ترسید…او هم یک غریبه بود…همچون شروین.   _نه…خودم میرم…مزاحمتون نمیشم.   آرش قصد نداشت به دخترک حس بد و نا امنی منتقل کند بنابراین کوتاه آمد: _باشه…هر…

رمان کینه کش پارت ۸ 4.9 (9)

بدون دیدگاه
  آرش از در شوخی وارد شد و چشم ریز کرد: _هوم!؟ می بینم که همچین بی میل نیستی من‌و دک کنی!! خبریه!؟ نکنه میخوای من‌و بفرستی پِی نخود سیاه…

رمان کینه کش پارت ۳ 4.6 (14)

بدون دیدگاه
  فرهام و کرشمه خندیدند و آرش ادامه داد: _بفرمایید بالا بشینید جناب آذرخش ملک زاده…زشته دم در وایسادین…ابلفضلی خجالت‌مون ندید!!   شهربانو سمت آشپزخانه رفت و تشر زد: _بشین…