رمان کینه کش پارت ۲۵ 3.9 (17)

بدون دیدگاه
    مهرو خجل بود، خجل تر شد…مشتی به بازوی آرش زد: _بی حیا….وسط خیابونیما!! _ولی خیلی مزه داد….لبات….گرمای نفسات….دیوونه کننده ان مهرو….از طعم‌شون ک…   مهرو که در آستانه‌ی…

رمان کینه کش پارت ۲۳ 4.3 (15)

بدون دیدگاه
    روزها از پی یکدیگر می گذشتند.   آرش و مهرو بیشتر وقت‌شان را با یکدیگر سر می کردند…می گفتند و می خندید…از آرزو هایشان…درد هایشان…حسرت هایشان….   مهرو،…

رمان کینه کش پارت 21 4.1 (12)

بدون دیدگاه
  آذرخش از همان دقایق ابتدایی بر چهره‌ی افسون زوم کرد و با چهره‌ی مهتاب مطابقتش می داد.   یعنی ممکن بود افسون نسبتی با مهتاب داشته باشد!؟ مثلاً خواهرش…