رمان آهو ونیما پارت 106 4.1 (101)

۱ دیدگاه
  #part482 صدای “سلام” و “خسته نباشید” گفتن مادر را شنیدم و “سلام” و “ردمونده نباشی” پدرم هم به گوشم رسید. ابروهایم از شدت تعجب بالا پریدند. قبلا به زور…

رمان آهو ونیما پارت 105 4.1 (101)

۲ دیدگاه
    #part472 تمام وجودم از حرفی که شنیده بودم داشت می لرزید. به جان کندن گفتم: حالا فهمیدم چه حیوون پست فطرتی هستی! انتظار داشتم از شنیدن حرفم عصبانی…

رمان آهو ونیما پارت 103 4.2 (113)

۵ دیدگاه
  #part457 نیما با چشمانی به خون نشسته نزدیکم شد. مقابلم ایستاد و با دستانش به گلویم چنگ انداخت. – پس بخاطر همین آزادی می خواستی، نه؟! این جمله را…

رمان آهو ونیما پارت 102 4.3 (94)

۱ دیدگاه
مشغول خوردن صبحانه بودم که صدای پیامک گوشی ام بلند شد. از دیشب که نیما برش گردانده بود دست هم بهش نزده بودم. منی که زمانی گوشی ام را از…

رمان آهو ونیما پارت 101 4.2 (85)

۱ دیدگاه
  – هیچیش! نیما کوتاه نیامد. – نه خب بگو! نگاهی بهش انداختم. – آدم ها طور دیگه ای با شوهرهاشون رفتار می کنن، کاملا درسته! نیما با امیدواری نگاهم…

رمان آهو ونیما پارت 98 4.2 (93)

۳ دیدگاه
  #part435 چرخی در خانه زد. – خونه رو چرا به هم ریختی؟! راه خودش را در پیش گرفتم. – دنبال چیزی می گشتم عزیزم! ایستاد. – حالا پیداش کردی…

رمان آهو ونیما پارت 97 4 (83)

۲ دیدگاه
#part431 پدر و مادرم به فکر منفعت خودشان بودند… نیما هم که به فکر خودش بود… و من در وسط آن ها گیره افتاده و در حال له شدن بودم……

رمان آهو ونیما پارت ۹۶ 4.4 (83)

۲ دیدگاه
  – دلیلش واضحه! – برای من واضح نیست! نیما تک خنده ای کرد. – من هنوز پخشش نکردم که انقدر عصبانی هستی! خدا رو شکر علم هنوز اونقدر پیشرفت…