رمان آهو ونیما پارت 108 4.1 (76)12 ساعت پیشبدون دیدگاهpart494 بعد از تمام شدن ساندویچم باز هم در خیابان ها راه افتادم. تا غروب همانگونه راه رفتم و هر از گاهی در پارک ها با نشستن روی نیمکت ها…
رمان آهو ونیما پارت 107 4.2 (102)3 روز پیشبدون دیدگاه – آخه کجا؟ – هر جایی که برام جا داشته باشه! از آنکه حرف شب گذشته اش را به رویش آورده بودم، سرش را پایین انداخت. – من…
رمان آهو ونیما پارت 106 4.1 (101)5 روز پیش۱ دیدگاه #part482 صدای “سلام” و “خسته نباشید” گفتن مادر را شنیدم و “سلام” و “ردمونده نباشی” پدرم هم به گوشم رسید. ابروهایم از شدت تعجب بالا پریدند. قبلا به زور…
رمان آهو ونیما پارت 105 4.1 (101)1 هفته پیش۲ دیدگاه #part472 تمام وجودم از حرفی که شنیده بودم داشت می لرزید. به جان کندن گفتم: حالا فهمیدم چه حیوون پست فطرتی هستی! انتظار داشتم از شنیدن حرفم عصبانی…
رمان آهو ونیما پارت 104 4.2 (10)2 هفته پیشبدون دیدگاه سرم را که بلند کردم، دیدم سر خیابان هستم، اما در پیاده رو… بوق دوباره ی ماشین مانع از آن شد که فکر بیشتری راجع به آن کنم که…
رمان آهو ونیما پارت 103 4.2 (113)2 هفته پیش۵ دیدگاه #part457 نیما با چشمانی به خون نشسته نزدیکم شد. مقابلم ایستاد و با دستانش به گلویم چنگ انداخت. – پس بخاطر همین آزادی می خواستی، نه؟! این جمله را…
رمان آهو ونیما پارت 102 4.3 (94)2 هفته پیش۱ دیدگاهمشغول خوردن صبحانه بودم که صدای پیامک گوشی ام بلند شد. از دیشب که نیما برش گردانده بود دست هم بهش نزده بودم. منی که زمانی گوشی ام را از…
رمان آهو ونیما پارت 101 4.2 (85)3 هفته پیش۱ دیدگاه – هیچیش! نیما کوتاه نیامد. – نه خب بگو! نگاهی بهش انداختم. – آدم ها طور دیگه ای با شوهرهاشون رفتار می کنن، کاملا درسته! نیما با امیدواری نگاهم…
رمان آهو ونیما پارت 100 4.4 (87)3 هفته پیشبدون دیدگاه یک هفته ی دیگر هم به همین منوال گذشت… یک هفته ای که آپارتمان به قول نیما، عمارت، تماما کثیف شد. زمانی که نیما دید نمی توان در آن…
رمان آهو ونیما پارت99 4.2 (102)4 هفته پیشبدون دیدگاه #part438 این را گفت و به سمت اتاق خواب راه افتاد. تلخ خندیدم. – پس حق با منه! بین راه مکث کرد و برای لحظه ای ایستاد. –…
رمان آهو ونیما پارت 98 4.2 (93)4 هفته پیش۳ دیدگاه #part435 چرخی در خانه زد. – خونه رو چرا به هم ریختی؟! راه خودش را در پیش گرفتم. – دنبال چیزی می گشتم عزیزم! ایستاد. – حالا پیداش کردی…
رمان آهو ونیما پارت 97 4 (83)4 هفته پیش۲ دیدگاه#part431 پدر و مادرم به فکر منفعت خودشان بودند… نیما هم که به فکر خودش بود… و من در وسط آن ها گیره افتاده و در حال له شدن بودم……
رمان آهو ونیما پارت ۹۶ 4.4 (83)1 ماه پیش۲ دیدگاه – دلیلش واضحه! – برای من واضح نیست! نیما تک خنده ای کرد. – من هنوز پخشش نکردم که انقدر عصبانی هستی! خدا رو شکر علم هنوز اونقدر پیشرفت…
رمان آهو و نیما پارت ۹۴ 4.3 (64)1 ماه پیش۲ دیدگاه اشاره ای به من که پشت سرش ایستاده بودم کرد. – فعلا که تونستن! نیما با حرص نگاهش کرد. چندبار دهانش برای زدن حرفی باز شد، اما انگار…
رمان آهو ونیما پارت ۹۵ 4.2 (85)1 ماه پیش۱ دیدگاه سوار ماشین شدیم و نیما بعد از دقایقی رانندگی، چند خیابان بالاتر از خانه ی پدری ام بدون هیچ حرفی ماشین را متوقف کرد. خم شد و…