رمان پسر بد

رمان پسر بد پارت 20

۳۱ دیدگاه
* * * * با زجر نالیدم : + چرا بهم نگفتی یه پلیسی؟! … ها ویلیام؟! … . کلافه لب زد : _ چون نمیخواستم بدونی … هقی زدم…

حوالی چشمانت ❤️👀 پارت44

۴ دیدگاه
سحر: خداروشکر که الان حالت خوبه   _حالا یه خبر دیگه دارم برات سحر:چیشده _من حاملم سحر:واییی دختر راست میگی الهی من دور تو و نینیت بگردم.   _خدانکنه سحر:از…
رمان پسر بد

رمان پسر بد پارت 19

۲۹ دیدگاه
* * * * اروم وارد اتاق کارش شدم و در رو بستم … نفسمو لرزون بیرون فرستادم و دست به کمر ، سراسر اتاقشو انالیز کردم … شب بود…

رمان به تلخی حقیقت پارت 18

۴۳ دیدگاه
ــ عه اریک! الان نه! ☆کارولین☆ لبامو از جا کند خل وضع! ــ باشه باشه عصبی نشو خوجمله! با عشوه خندیدم و دستشو گرفتم رفتیم پایین و صدای سوت و…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۳۵

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون _ باشه رواله پس بریم _میریم خانم عجول ولی اول نسکافتو بخور بعد میریم _آخ خوب شد گفتیاا دارم غش میکنم از صب چیزی نخوردم … آراز…
رمان پسر بد

رمان پسر بد پارت 18

۳۰ دیدگاه
* * * * پشت سرش پا تند کردم و گفتم : + همه چیو … همه چیو باید برام توضیح بدی ! … میفهمی ویلیام؟! … همه چی !…
رمان پسر بد

رمان پسر بد پارت 17

۸۷ دیدگاه
* * * * بی حوصله پوفی کشیدم و حرصی رو به ماموره ، گفتم : + این جناب سرگردتون نمیخواد بیاااد؟! … . اخم ریزی کرد و خواست چیزی…
رمان پسر بد

رمان پسر بد پارت 16

۲۵ دیدگاه
* * * * نفس عمیقی کشیدم و وارد فرودگاه شدم … سالن خیلی شلوغ بود ! … زبونی روی لبام کشیدم و به طرف اولین پذیرشی که نسبت به…

رمان به تلخی حقیقت پارت 17

۴۲ دیدگاه
مارسل رفت پیش مادر و پدرش و حالا من موندا بودم با اریک و مامان بابام… بابا ــ خب اریک از معاملت بگو چیشد ؟طرفت کی بود؟! اریک ــ خوب…

رمان به تلخی حقیقت پارت 16

۱ دیدگاه
نشسته بود رو به روم و به بخار قهوه نگا میکرد +نمیخوای چیزی بگی؟! سرشو بالا گرفت و نگاش میخکوب شد به نگام… چقد دلتنگ این چشمای سیاه رنگش بودم……
رمان پسر بد

رمان پسر بد پارت 15

۶۶ دیدگاه
&& ویلیام && نامه رو اروم پایین گرفتم و مات زده ، به نقطه ی نامعلومی خیره شدم … . رفت؟! … یعنی به همین آسونی ولم کرد؟! … .…