رمان جادوی سیاه پارت 153 سال پیش۲۷ دیدگاهماشینو توی پارکینگ پارک کردم و کمربندمو باز کردم … نگاهمو به ایلیاد دوختم ، روی صندلی شاگرد ولو شده بود ، اصلااا توی حال خودش نبود و متوجه اطرافش…
رمان پسرخاله پارت آخر3 سال پیش۳۲ دیدگاه آرومتر شده بود. خیلی آرومتر… فکر کنم خودش هم ته دلش میخواست همین حرفهارو بشنوه تا آروم بشه. اینکه بدونه من همچنان فقط خودش رو دوست دارم. اینکه جز…
پاییزه خزون پارت ۱۸3 سال پیش۴ دیدگاه پاییزه خزون حدود ۱۰ دقیقه ای میشد که با بچها مشغول بالارفتن از سربالایی توچال بودیم مهسا و امیر دست تو دست هم بودند و داشتند میخندیدند گاهی اوقات…
رمان جادوی سیاه پارت 143 سال پیش۴ دیدگاه&& افشین && جام شرابو ازش گرفتم و گفتم : + بس کن ایلیاد … این پِیکِ دهمیه که داری میخوری … اینطوری به فنا میری لعنتی ! … .…
رمان شاهزاده قلبم پارت 223 سال پیش۳ دیدگاهرومو کردم سمتش و آروم گفتم: +هیچی … مرسی که حقیقتو گفتی…! ــ دلوین! من .. من به خاطر مرگ هیلدا متاسفم اینو گفت و قطره اشکی از چشماش چکید…
رمان جادوی سیاه پارت 133 سال پیش۲۰ دیدگاه&& آلیس && با غیظ ، دست به سینه رومو ازش برگردوندم که دستشو گذاشت روی بازم و گفت : _ آلیس خب بزار واست توضیح میدم ! … .…
رمان جادوی سیاه پارت 123 سال پیشبدون دیدگاه&& توماس && کف دستامو عصبی روی میز کوبیدم و چشمامو روی هم فشردم … دلم میخواس اون دختر رو تیکه پاره کنم … دندونامو عصبی روی هم سابیدم و…
رمان شاهزاده قلبم پارت 213 سال پیش۱۱ دیدگاه✓♡آرسام♡✓ نشسته بودم تو کافه و داشتم قهوه تلخمو مزه مزه میکردم سیگارمو روشن کردمو پوک عمیقی زدم تو فکر بودم چجوری تونست دروغ بگه؟! چجوری تونست…
رمان عشق خلافکار پارت 363 سال پیش۴ دیدگاهبعد از کلی فک زدن من ادرین گفت: خب تو که میخوای انتقام بگیری به اینش فکر نکردی چطوری باید نفوذ کنی؟ _ خب میخواستم اطلاعات رو دیدم بعد یه…
رمان عشق خلافکار پارت 353 سال پیشبدون دیدگاه_ وای چه ریز حرف میزنی یه نفس بگیر. _ بگو آره یا نه؟ احساس کردم یه کم تو فکر فرو رفت انگاری از چیزی خبر داره. _ باشه انجام…
رمان عشق خلافکار پارت 343 سال پیشبدون دیدگاهصبح با سروصدای یکی بیدار شدم _ امیلی بخواب منم بخوابم انقدر وسیله هارو تکون نده _بیدار شو دیگه چقدر میخوابی تو!؟. _ بابا یه امروزو دانشگاه ندارم بیخیال شو…
رمان عشق خلافکار پارت 333 سال پیش۳ دیدگاهبعد چندثانیه جیغ زدن چشامو باز کردم و به آستینم که کشیده شده بود نگاه کردم که دیدم به دستگیره در یکی از اتاقا گیر کرده. نفسمو بیرون دادم. _…
رمان عشق خلافکار پارت 323 سال پیشبدون دیدگاه_ توالان کدوم دانشگاه میری؟ _ آکسفورد _ خب منم همونجام _ خوبه که! یه روز بعد دانشگاه همدیگرو ببینیم؟ _ اوکی. یه تجدید دیدار هم میشه امیلی با یه…
رمان پسرخاله پارت 1973 سال پیش۴ دیدگاه زل زدم تو صورت عبوس و درهمش و آهسته و با شوق گفتم: -تو حلقه نداری… دستمو با عصبانیت پس کشید.نمیدونم چرا اینقدر بداخلق بود. اینقور عبوس…اینقدر عصبانی و…
پاییزه خزون پارت ۱۷3 سال پیش۱ دیدگاه پاییزه خزون با صدای عصاب خورد کن گوشیم از خواب بیدار شدم تف به این شانس گهه من که یه روزه جمعم ارامش ندارم ای بابا بدون اینکه نگاه…