رمان مادمازل پارت ۱۲۳

۱ دیدگاه
          با این حرفهاش و خط و نشونهای زیرجلکیش، ترسی به جون من انداخت و رفت. اضطرابم غیر قابل وصف بود و بدتر ترسی بود که…

رمان مادمازل پارت ۱۲۲

۱ دیدگاه
        آب دهنمو قورت دادم و با لرز دکمه زنگ رو فشار دادم. فرزامی که من شناخته بودم فکر کنم برای در امان موندن از خشمش آیت…

رمان وارث دل پارت ۱۳۵

۲ دیدگاه
      انگار فهمیده بود که دیگه اون بابای سابق نیست..‌.بین بچه هام ازیتا یه غرور خاصی داشت ‌. از هلنا و تیدا مغرور تر و البته ساکت تر…

رمان مادمازل پارت ۱۲۱

۲ دیدگاه
        نمیدونم چرا اما احساس میکردم نیکو یه نیمچه مشکوک میزنه! اینکه بگم در چه موردی مشکوک میزنه رو نمیدونم ولی بعضی رفتارهاش خصوصا ترس و نگرانیش…

رمان وارث دل پارت ۱۳۴

بدون دیدگاه
      _بله.. من گلی هستم مادر ماهرخ.. مادرش که نبود همینطوری طبق عادت حرفی می زد.. _خیلی ام عالی!! منم مادر امیر هستم از اشنایی باهاتون خیلی خوشبختم…

رمان مادمازل پارت ۱۲۰

۱ دیدگاه
        صداشو برد بالا و گفت:     -به درک که حذفت میکنن.تو هیج جا نمیری…     نمیتونستم به نرفتن فکر نکنم.اینهمه بخونی بخونی زحمت بکشی…

رمان وارث دل پارت ۱۳۳

۱ دیدگاه
        ماهرخ با سردی بهم نگاه می کرد البته حق هم داشت من زندگی این دختر رو خراب کرده بودم خودم رو کشیدم جلو نگاهی از بالا…

رمان مادمازل پارت ۱۱۹

۱ دیدگاه
        اون لحظه به حدی بخاطر حرفهاش از دستش خشمگین شدم که تو صورتش داد زدم:     -خفه شو کثافت…     از زدن این حرف…

رمان وارث دل پارت ۱۳۲

بدون دیدگاه
      دستی روی شقیقه ام قرار دادم و با اه عمیقی شروع کردم به حرکت کردن.. عصبی بودم هر کاری می کردم یه جاش لنگ داشت نمی خواستم…

پارت 94 رمان نیستی 1

۴ دیدگاه
    هیچکدوم از این اتفاقات برام عجیب نبود بدون هیچ ترسی نگاه خیره ام و به اتاق سپردم   موجودات کوچولویی که از سر و گردن محمد بالا میرفتن…

پارت 93 رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
  حس سبکی خاصی داشتم انگار قبلا این حس و تجربه کرده بودم دیگه نمیترسیدم و از این موضوع بشدت خوشحال بودم     بغیر از صدای ناله های هرمس…

رمان مادمازل پارت ۱۱۸

۱ دیدگاه
      رو صندلی نشسته بودم و سیاهی دستهام رو با دستمال مرطوب تمیز میکردم.همزمان سرم رو برگردوندم سمت میز و نگاهی به کارایی که انجام داده بودم انداختم.چند…

رمان وارث دل پارت ۱۳۱

بدون دیدگاه
      الکی خودت رو غمگین نشون بدی نمیشه که دخترم هرچی رنج بخوری اون دختره بیشتر شادی میکنه کسی که این وسط پیر میشه و اسیب می مونه…

رمان مادمازل پارت ۱۱۷

۱ دیدگاه
      دوباره برگشت سمت تخت و به آرومی روش دراز کشید.چشمم من هنوز پی بدن لختش بود اما کاملا مشخص بود و حتی در یکی دو نگاه اول…