رمان وارث دل پارت ۱

۶ دیدگاه
  خلاصه ماهرخ دختری که در یک عمارت بزرگ به عنوان خدمتکار کار میکند که به اجبار  به  همسری امیر سالار ارباب وصاحب عمارت در میاید که شاید برایش پسری…

رمان اردیبهشت پارت۲۸

۵ دیدگاه
    آرام به سرعت کوله اش رو روی مبل انداخت و بعد پرید و پشت پنجره ایستاد . گوشه ی پرده رو با احتیاط کنار زد و توی حیاط…

رمان لیلیان پارت ۶

۱ دیدگاه
    “علیرضا”   حالا که او روی تخت بی‌هوش است و در سالن انتظار نشسته‌ام تا دکتر برای معاینه کردنش بیاید، تازه به خودم آمده‌ام و فهمیده‌ام چه کار…

رمان رخنه پارت ۶۲

۱ دیدگاه
    وقتی زیادی روی یه چیزی قفل می شد یقینا داستانی پشتش داشت و من باید دلیل این حجم عاطفه بی جاش رو میفهمیدم.   – من اینو بخورم…

رمان اردیبهشت پارت۲۷

۱ دیدگاه
    میخواست بجنگه … بره مشاوره ، حرف بزنه … میخواست رازش رو به مجید بگه و همچنان برای داشتنش بجنگه !   نفس عمیقی کشید و بعد کیفش…

رمان سرمست پارت ۵۸

بدون دیدگاه
    – من از طرف ماهد ازتون معذرت میخوام. نباید اونجوری باهاتون حرف می‌زد!   کنج لبش با تمسخر بالا رفت. – باعث این رفتار ماهد تویی‌! بعد میای…

رمان مادمازل پارت ۳۸

۱ دیدگاه
    من دیگه کنترلی رو چشمهام و احساستم نداشتم. حتی دلم میخواست اشک بریزم.جنون وار دوستش داشتم ولی سالها بود فقط از عکس پروفایلش رفع دلتنگی میکردم… گاهی حتی…

رمان اردیبهشت پارت۲۶

۳ دیدگاه
      آرام غش غش از ته دلش خندید … نگاهِ ملایم و عاشق مجید سُر خورد روی انحنای لب های قشنگش .   – بیا بریم توی ماشین…

رمان گلامور پارت ۲۵

۳ دیدگاه
  چمدان و وسایلم را به داخل کمد برمیگردانم و به سمت تخت می روم.     دراز میکشم …آلارم تلفنم را برای هشت صبح تنظیم میکنم و چشمانم را…

رمان رخنه پارت ۶۱

بدون دیدگاه
    – خانم؟ با شمام! سایز هفتاد و پنج بهتون میخوره؟   از فکر بیرون اومدم. این حجم افکار پراکنده داشت مغزم رو به زوال هدایت می کرد و…

رمان سرمست پارت ۵۷

بدون دیدگاه
  با استرس انگشت‌هام و بهم پیچیدم. چنددقیقه‌ای میشد که به خونه‌ی ثریا خانم اومدیم و توی این چنددقیقه، تنها ثریا خانم با نگاه نافذش بهم خیره شده بود.  …

رمان اردیبهشت پارت ۲۴

۲ دیدگاه
  *** نزدیک غروب خورشید بود که به خونه باغ قدیمی رسید .   ماشینش رو درست چسبیده به دروازه ی ورودی پارک کرد و پیاده شد . نگاهی به…