رمان الهه ماه پارت 512 سال پیشبدون دیدگاه ماهک با خنده ناچی میکند _تو مثل اون نیستی.. نیشخندی میزند و نفسش را بیرون میفرستد.. _ جالبه .. ماهک با حالت تخس و بامزه ای لب میزند:…
رمان الهه ماه پارت ۵۰2 سال پیشبدون دیدگاه سام شوکه از کار او بی حرکت می ماند.. ماهک لب میگزد و به آرامی میگوید.. _ چشمات و ببند.. سام خواست سرش را…
رمان الهه ماه پارت ۴۹2 سال پیشبدون دیدگاه با تقه ای که به در اتاقش میخورد چشم از تصویر شیرین دخترک روی صفحه ی مانیتورش میگیرد و با اکراه صفحه لب تابش را میبندد..…
رمان الهه ماه پارت 482 سال پیشبدون دیدگاهبا رسیدن به انتهای راهرو یاسین از او جلو میزند .. در اتاق را باز میکند و کنار میکشد.. سرمایه گذران خیره به قامت سام از روی صندلی بر میخیزند..…
رمان الهه ماه پارت 472 سال پیشبدون دیدگاه با خشونت صدایش یاسین به سمت او بر میگردد.. ماهک از ترس اینکه سام بخواهد دوباره یاسین را شماتت کند آرام میگوید: _ چیزی نیست رقصیدم با بچه ها…
رمان الهه ماه پارت 462 سال پیشبدون دیدگاههمان لحظه مهران و نازنین از بین بچه ها خارج شده و به آنها می پیوندند … _دختر نشستی اینجا که چی ..؟ بیا وسط برقص خوب.. ماهک تنها به…
رمان الهه ماه پارت 452 سال پیشبدون دیدگاه _من آماده ام..؟ خیره به چهره ی ساده و دلنشین دخترک لبخند محوی روی لبش مینشیند و قدمی به سمتش بر میدارد .. _فکر میکردم آماده شدنت حالا حالا…
رمان الهه ماه پارت 442 سال پیشبدون دیدگاه آرمین با تمسخر نگاهش میکند.. _بله اکثر استادا بهشون کمک میکردن ولی اگه دانشجوهای دیگه هم مشکلی داشتن جواب میدادن.. نه مثل استاد عرفان عزیز که انگار کل کلاس…
رمان الهه ماه پارت 432 سال پیشبدون دیدگاه ماهک به پهلو به طرفش میچرخد.. خاطرش آسوده شده بود .. او که حرف میزد دلش قرص میشد … نگاهش روی صورتش مینشیند.. پیراهن سرمه ای رنگی که به…
رمان الهه ماه پارت 422 سال پیشبدون دیدگاه فیلم را روی تصویر ماهک متوقف میکند.. دستش را به صورتش میکشد و خیره به هیکل بی نقص و ظریفش در آن لباسی که پوشیدنش هیچ مناسب آن فصل…
رمان الهه ماه پارت 412 سال پیشبدون دیدگاه رهام کلافه از سکوت سام پوفی میکشد و به صندلی تکیه میدهد .. با بلند شدن صدای گوشی در ماشین رهام به طرفش برمیگردد و سوالی نگاهش میکند.. _تلفنت…
رمان الهه ماه پارت 402 سال پیشبدون دیدگاه با صدای ساعد از افکارش فاصله میگیرد : _وقتی رحیم بهم زنگ زد و با اون حالش گفت که چندتا دزد ریختن تو خونه و خودم و سریع…
رمان الهه ماه پارت 392 سال پیشبدون دیدگاهسام بی توجه به سرباز خواست قدمی به جلو بردارد، که سرباز فوراً سد راه شده و مانعش میشود.. _کجا آقا ..؟ سام پر اخم به او زل میزند ..…
رمان الهه ماه پارت 382 سال پیشبدون دیدگاه هوا تاریک شده بود نگاهش روی عقربه های ساعت مینشیند . همه چیز را به خاطر می آورد .. حرف زدنش با یاسین .. سروصدای تیره ، آن…
رمان الهه ماه پارت 372 سال پیشبدون دیدگاه ماهک ترسیده خودش را پایین میکشد و دست و پایش را در خود جمع میکند.. صدای زمخت یکی از آنها در گوشش میپیچد.. _ خوب همه جارو بگردین..…