چیزی درون قلبم میجوشد… میل دارم ساعتها بدون اینکه نگران وضعیتم باشم اشک بریزم برای این بدنامی… نمیتوانم حتی یک لحظه به حال بد خانوادهام بیندیشم… پدرم بعد از…
_ امشب نمیخوام دربارهی هیچ چیز حرف بزنیم…میخوام تو همین لحظهها زندگی کنیم…میخوام بمونیم تو لحظههایی که رنگ و بوی گذشته رو دارن…تو شبی که با موتور…