رمان قلب عاشق پارت ۵۵

بدون دیدگاه
          می‌نشیند. اتفاقا خوب هم شد، چطور این وقت روز تنهایی پله ها را پایین می‌رفت و از مقابل در خانه پایین و آشپزخانه رد می‌شد،…

رمان قلب عاشق پارت ۵۱

بدون دیدگاه
        سفره را جمع می‌کند و شستن آن چند عدد ظرف را به بعد موکول می‌کند دو لیوان چای و شیرینی می‌شود تقریبا غذای دختر..   _…

رمان قلب عاشق پارت ۵۰

بدون دیدگاه
        تکیه به کابینت نگاهی سرتاسر به آشپزخانه می‌اندازد علاوه بر کوچک بودنش خیلی هم کار می‌برد   در چندتایشان را باز می‌کند و نگاهی به داخل…

رمان قلب عاشق پارت ۴۹

1 دیدگاه
خودش را جمع و جور می‌کند، وا دادن کنار این مرد نتایج خوبی به همراه نداشت باز هم برنمی‌گردد ….. اگه باز نمی‌کنید با همین لباس برم بخوابم، خیلی خستم…

رمان قلب عاشق پارت ۴۸

بدون دیدگاه
      خواست در را باز کند، اما دست جهان زود تر روی دستگیره می‌نشیند در این حالت می‌شد تن مرد را پشت سرش و در نزدیک ترین حالت…

رمان قلب عاشق پارت ۴۷

4 دیدگاه
          لب هایش انگار به هم دوخته شده بودند و شاید این لرزش بی امان تنش از سرما بود!   خود را عقب می‌کشد اما.. نمی‌شود..…

رمان قلب عاشق پارت ۴۶

1 دیدگاه
        …..الان گفتم که نمیتونم باشه برای یه وقت دیگه   اخم های جهان به هم گره می‌خورند   _ پس یارا رو میبرم   ……یعنی چی؟…

رمان قلب عاشق پارت ۴۵

2 دیدگاه
      دیگر هیچ حرفی نمی‌زند. تا عمارت هر دو در سکوت می‌مانند..   چندین عکس مختلف به خواست عکاس و گاهی پیشنهادی از سمت نازنین گرفته می‌شود با…

رمان قلب عاشق پارت ۴۴

بدون دیدگاه
      لحظه ای بعد جهان با آن کت و شلوار ذغالی خوشدوخت، همراه آن پیرهن سفید که به زیبایی، به پوست کمی تیره اش نشسته بود داخل می‌شود…

رمان قلب عاشق پارت۴۳

بدون دیدگاه
        _ بد نیستم   ….. خوبه   ثانیه ها می‌گذرد ولی هیچ کدام دستشان برای تایپ کلمه ای پیش نمی‌رفت چقدر حالشان تضاد داشت.. هر کدام…

رمان قلب عاشق پارت ۴۲

بدون دیدگاه
          هیچ نمی‌گوید.. فقط نگاهش را روی صورت دختر می‌چرخاند دیدن برق چشم های دختر کار سختی هم نبود. حتی چندان سعی هم برای پنهانش نداشت…

رمان قلب عاشق پارت ۴۱

بدون دیدگاه
        به درخواست مدیر جواهری برای پذیرایی به طبقه بالا دعوت می‌شوند نازنین در کنار جهان و کمی چسبیده به او می‌نشیند مدیریت هم روی تک مبل…