رمان قلب عاشق پارت 84

3.4
(18)

 

بهتر هم بود.. واقعا نمی‌خواست او را ببیند

آن هم با اتفاقات شب گذشته.

 

ساعت بعد شام بود و دور هم نشسته بودند. موضوع بحث از کار و سیاست به ازدواج نازنین و جهان رسیده بود.

 

_ شما نظرتون چیه بهنوش خانم

 

سوال از طرف سعید بود

به رسم احترام، بهنوش که خواهر فرامرز و عمه‌ی نازنین بود را به مشارکت در گفت و گوی جمع دعوت کرد

 

_ در این خصوص خانواده عروس و داماد باید تصمیم بگیرند و مهمتر خود دختر و پسر

هر موقع که اماده بودند مراسم بگیرند

 

نگاه به شیدا می‌کند و حرفش را زمزمه می‌کند

 

….. من نمی‌فهمم تاریخ عروسی من چه ربطی به کسی داره!

 

_ خوبه به ما کاری ندارن، تارگتشون شمایین فعلا!

 

مطرح کردن حرف حاج صابر توسط نگین در مورد تاریخ عروسی، باعث شده بود بزرگتر ها نظرشان را در این باره بدهند

 

در این میان.. مردی تمام حواسش پی زنی بود که روبه‌رویش نشسته و دغدغه ی دختر و نوه اش را داشت..

 

_ کجایی اقا یوسف!

نازنین خانم گفتن چای میل دارین یا قهوه؟!

 

باز هم مزاح سعید که از دل برادرش بی خبر نبود

 

در این بین صدای زنگ خانه، یوسف را از مرکز توجه خارج کرد

 

بی هوا نگاهش سمت آیفون می‌رود

 

شیدا خودش را بیشتر نزدیک به نازنین می‌کند

 

_ چخبره امشب اینجا!

 

….. داستان..!

 

_ چی؟

 

علی رو می‌کند به نگین

 

_ می‌خواین من جواب بدم؟

 

_ ممنون میشم

 

علی بلند می‌برد..

 

نازنین با حرص چنگال را در زیتون فرو برده و به دهان می‌گیرد

دلش یک جیغ بلند از ته دل می‌خواست تا همه‌ی حرص و عقده ای که به دل داشت خالی شود

اما..

باز هم بی صدا در نقشش فرو می‌رود

 

_ به‌به مشتاق دیدار!

بفرمایید جناب!

 

کلید را زده و گوشی را می‌گذارد

 

_ کیه علی؟

 

با شیطنت اشاره به نازنین می‌کند

 

_ اقا جهان اومدن!

 

شیدا ساده‌لوحانه می‌خندد

 

_ پس یار اومده که ایشون..!

 

با سقلمه ای ک نازنین میزند ساکت می‌شود

 

نگین بیشتر از این منتظر عکس‌العمل دخترش نمی‌ماند

 

_ نازی جان علی اقا گفتن شوهرت اومده!

 

با نیم اشاره‌ای به جمع می‌فهماند که باید به پیشواز جهان برود

 

لحظه ای مکث می‌کند و ناچار، از جا بلند می‌شود

 

…… بله!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 18

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
4 ماه قبل

این یکی رو خیلی وقت نیست شروع به خوندنش کردم ,ولی خیلی کنه و دیر به دیر قاصدک جون😔مثلا می خواستم ترک کنم😣😏

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x