رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۲۱

بدون دیدگاه
        -چوب خطت داره پر میشه!   صدای بم و خشددارش بود که به گوشم رسید، عمیق، بَم، انگار صدای یه مرد جا افتاده ی چهل ساله…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۲۰

بدون دیدگاه
        سوزش بی امانی توی گردنم حس کردم، جیغ خفه ای کشیدم و افتادم روی زمین و از درد به خودم پیچیدم!   دستمو گذاشتم روی گردنم،…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۱۹

بدون دیدگاه
          گور باباش! اون قدر خسته و له و داغون بودم که فقط دلم می خواست ریلکس کنم.   لباسامو یکی یکی درآوردم گذاشتم گوشه اتاق،…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت۱۸

بدون دیدگاه
        به هیچ کس نگفتم، حتی عادل هم نمیدونه.   با بچه های تیم صحبت کردم و گفتم این جا نمیتونم، بر میگردم ایران و اگه دیدم…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت17

بدون دیدگاه
  ****   شب شده بود. بیرون کلبه نشسته بودم و آهو کباب می کردم. نور زغالا دررحدی بود که فقط یه متر این ور و اون ورو روشن می…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت16

۱ دیدگاه
    از جا بلند شدم و رفتم بیرون، قیچی زنگ زده و داغونی که زیر بارون تقریبا به فاک رفته بود رو برداشتم.   جنگل توی تاریکی فرو رفته…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت15

بدون دیدگاه
    -بنواز رویین… نوازشش کن…   در چوبی حصارا رو با پام باز کردم و داد زدم:   -دهنتو ببند پیرسگ!   قلبم از لفظی که به کار بردم…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت14

بدون دیدگاه
    پامو گذاشتم داخل خونه و یه پوزخند بزرگ نشست روی لبام.   اولین چیزی که توی چشم می اومد یه پیانوی مجللِ یاماهای سفید رنگ بود. گذاشته بودنش…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت13

بدون دیدگاه
    یکی یکی دکمه های پیرهنمو باز کردم و از تنم درش اوردم. گذاشتمش روی یه سنگ و بعد کمربند شلوارمو باز کردم و اونو هم در اوردم.  …
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 12

بدون دیدگاه
        نفس عمیقی کشید و دستاشو گره زد توی هم و گفت:   -حدود دو ماهه بی وقفه کار کردی. اخرین بار دو هفته پیش فقط دو…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 11

۱ دیدگاه
      پک غلیظی به سیگار زدم. بس بود هر چی غیبت کرده بودن! این جا خدمت بود نه دوره زنونه. خواستم برم بالا که باز با حرفاشون متوقف…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 10

بدون دیدگاه
        قشنگی این قضیه این بود که کسی تخم اعتراض کردن نداشت! جیک می زد تعداد ماه های خدمتش ضرب در دو می شد!   همین که…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 9

بدون دیدگاه
      *** همه چیز سیاه و سفیده. همه جا پر از هیولاهاییه که توی بچگی زیر تخت و توی کمد قایم می شدن اما حالا هر لحظه هیولا…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 8

بدون دیدگاه
      چمدونم رو بسته بودم و نشسته بودم روی طندلی راک کنار پنجره سالن و خیره شده بودم به فضای بیرون.   تا کارای اقامتم جور بشه و…