رمان هیلیر پارت 122 سال پیشبدون دیدگاه نفس عمیقی کشید و دستاشو گره زد توی هم و گفت: -حدود دو ماهه بی وقفه کار کردی. اخرین بار دو هفته پیش فقط دو…
رمان هیلیر پارت 112 سال پیش۱ دیدگاه پک غلیظی به سیگار زدم. بس بود هر چی غیبت کرده بودن! این جا خدمت بود نه دوره زنونه. خواستم برم بالا که باز با حرفاشون متوقف…
رمان هیلیر پارت 102 سال پیشبدون دیدگاه قشنگی این قضیه این بود که کسی تخم اعتراض کردن نداشت! جیک می زد تعداد ماه های خدمتش ضرب در دو می شد! همین که…
رمان هیلیر پارت 92 سال پیشبدون دیدگاه *** همه چیز سیاه و سفیده. همه جا پر از هیولاهاییه که توی بچگی زیر تخت و توی کمد قایم می شدن اما حالا هر لحظه هیولا…
رمان هیلیر پارت 82 سال پیشبدون دیدگاه چمدونم رو بسته بودم و نشسته بودم روی طندلی راک کنار پنجره سالن و خیره شده بودم به فضای بیرون. تا کارای اقامتم جور بشه و…
رمان هیلیر پارت 72 سال پیشبدون دیدگاه یه قابلمه سیاه، سه چهارتا قاشق و یه تابه و چند تا سیخ، یه ماگ خرکی، یه کتری که از بس دوده گرفته بود کامل سیاه…
رمان هیلیر پارت 62 سال پیشبدون دیدگاه چشمامو ریز کردم و با دقت بیشتری بهش نگاه کردم! نه اشتباه نمی کردم! واقعا یه کلبه جنگلی اون جا بود! یا شایدم نه! نمیدونم! شاید…
رمان هیلیر پارت 52 سال پیشبدون دیدگاه حالا همه چیز آماده بود، کسی نمی دونست امروز چه روز مهمی برای منه. هیچ کسی از اطرافیانم جز عادل خبر نداشت. حتی مامان و بابا…
رمان هیلیر پارت 42 سال پیشبدون دیدگاه خلاصه ماشینو پارک کردم جلوی فروشگاه و پریدم ازش بیرون. لامصب تاثیر الکل هنوز توی رفتارم بود و باعث شده بود بعضی از رفتارام…
رمان هیلیر پارت ۳2 سال پیشبدون دیدگاه اره بلاخره هر کسی یه جور زندگی می کرد. یکی رو انقدر بهش سخت می گرفتن و خونشو می کردن توی شیشه که دیوانه می شد و…
رمان هیلیر پارت ۲2 سال پیشبدون دیدگاه شونه ای بالا انداختم و بی خیال خیارو گرفتم جلوی دهنم و صدامو انداختم پس سرم: -آهویی دارم خوشگله. آهویی دارم خوشگله فرار کرده…
رمان هیلیر پارت ۱2 سال پیش۱ دیدگاه قصه دوتا دشمن خونی که وسط جنگل اتفاقی همسایه میشن و سایه هم دیگه رو با تیر می زنن. اما همه چیز تغییر می کنه وقتی رویین اتفاقی مست…