رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 7

بدون دیدگاه
        یه قابلمه سیاه، سه چهارتا قاشق و یه تابه و چند تا سیخ، یه ماگ خرکی، یه کتری که از بس دوده گرفته بود کامل سیاه…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 6

بدون دیدگاه
      چشمامو ریز کردم و با دقت بیشتری بهش نگاه کردم! نه اشتباه نمی کردم! واقعا یه کلبه جنگلی اون جا بود!   یا شایدم نه! نمیدونم! شاید…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 5

بدون دیدگاه
        حالا همه چیز آماده بود، کسی نمی دونست امروز چه روز مهمی برای منه. هیچ کسی از اطرافیانم جز عادل خبر نداشت. حتی مامان و بابا…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت 4

بدون دیدگاه
            خلاصه ماشینو پارک کردم جلوی فروشگاه و پریدم ازش بیرون. لامصب تاثیر الکل هنوز توی رفتارم بود و باعث شده بود بعضی از رفتارام…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۳

بدون دیدگاه
      اره بلاخره هر کسی یه جور زندگی می کرد. یکی رو انقدر بهش سخت می گرفتن و خونشو می کردن توی شیشه که دیوانه می شد و…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۲

بدون دیدگاه
          شونه ای بالا انداختم و بی خیال خیارو گرفتم جلوی دهنم و صدامو انداختم پس سرم:   -آهویی دارم خوشگله. آهویی دارم خوشگله فرار کرده…
رمان هیلیر

رمان هیلیر پارت ۱

۱ دیدگاه
  قصه دوتا دشمن خونی که وسط جنگل اتفاقی همسایه میشن و سایه هم دیگه رو با تیر می زنن. اما همه چیز تغییر می کنه وقتی رویین اتفاقی مست…