رمان خان پارت 79

رمان خان پارت 79

۱ دیدگاه
  🌸گلناز بلاخره دو روز بعد شرایط رو به راه شد که عصری سرزده با اردلان بریم خونه ی تیمسار من برای گندم شیر گذاشتم و سپردمش به مامان و…
رمان خان پارت 78

رمان خان پارت 78

۱ دیدگاه
  🌸گلناز بیدار که شدم ظهر بود دخترمم مثل من خوابالو بود و چشمای پف کردشو عین یه گربه ی کوچولو باز میکردو باز میبست.. با خوشحالی به مامان و…
رمان خان پارت 77

رمان خان پارت 77

۲ دیدگاه
  🌸گلناز صبح دیر بیدار شدم تمام شب گذشته بد خواب شده بودم چشممو که باز کردم اثری از امیر نبود اما کاغذ ها کنار تختم بودن.. منم برام مهم…
رمان خان پارت 76

رمان خان پارت 76

۲ دیدگاه
  🌸گلناز فائزه باهاش حرف میزد و منم از دور نگاهش میکردم وای خیلی با نمک بود شبیه دختر بچه ها خجالت میکشید و سرشو انداخته بود پایین.. خلاصه که…
رمان خان پارت 75

رمان خان پارت 75

۴ دیدگاه
  🌸گلناز با ناراحتی دعوتش کردم داخل و گفتم گلناز: کتی من دیگه روی موندن نداشتم راستش الانم که داری میبینی اوضاع زندگیمو همین خونه رو هم به زور گرفتم…
رمان خان پارت 74

رمان خان پارت 74

۲ دیدگاه
  🌸گلناز من فقط از پشت پنجره نگاهشون میکردم دو ساعتی تو اشپزخونه حرف زده بودن و الان فائزه داشت بدرقش میکرد که بره و بعد بدو بدو اومد سمت…
رمان خان پارت 73

رمان خان پارت 73

۵ دیدگاه
  گلناز 🌸مخمخه داشت دیوونم میکرد.. فائزه رفته بود بالا وسایل امیرو بگرده منم پایین طرحارو کامل میکردم که صبح براشون بفرستم.. سرم از درد داشت میترکید خدایا امیر که…
رمان خان پارت 72

رمان خان پارت 72

۴ دیدگاه
  گلناز 🌸من خودم عصری آماده شدم و با تاکسی رفتم بیمارستان.. اولش میخواستم به امیر نگم خودم کارمو کنم و برم اما بعد دیدم نمیشه ممکنه بعدا بفهمه و…
رمان خان پارت 71

رمان خان پارت 71

بدون دیدگاه
  گلناز 🌸دو روز بعد میدونستم الان فائزه فریبرز رو کشیده کنار و داره بهش میگه منم که منتظرو دستپاچه .. دو ساعتی گذشت تا بلاخره سر و کله ی…
رمان خان پارت 70

رمان خان پارت 70

۳ دیدگاه
  گلناز 🌸خندم گرفته بود اما میدگنستم ناراحت میشه خیای جدی گفتم گلناز: نه بابا همیشه زیاد حرف نمیزنه یعنی دفعه قبل که زیاد حرف نزد.. چونش گرم شده بود…
رمان خان پارت 69

رمان خان پارت 69

۱ دیدگاه
  🌸گلناز من و امیر بازم مات و مبهوت به هم نگاه کردیم و به حرف اومدم گفتم گلناز: اشتباااه میکنی لابد اردلان عصبانی بوده یه حرفی زده خواسته تو…
رمان خان پارت 68

رمان خان پارت 68

بدون دیدگاه
  🌸گلناز صبح فائزه کمک کرده بود حسابی به خودم رسیده بودم که جلوی کسی که از طرف اردلان میاد کم نیارم اما در کمال تعجب کتی اومد.. گلناز: کتی…

رمان خان پارت 67

۳ دیدگاه
  گلناز با استرس به امیر نگاه کردم و گفتم 🌸گلناز: وای من چم شده? انقدر حالم بد بود? کی منو اورد بیمارستان امیر اشاره کرد پرستار رفت بیرون درو…
رمان خان پارت 66

رمان خان پارت 66

۱ دیدگاه
  🌸گلناز صبح که امیر رفت سر کار به سرعت رفتم خونه ی مامانم.. فائزه هم اومده بود با ناراحتی گفتم گلناز: مامان چطوری? خبری نشد از خواهر سیاه بخت…
رمان خان پارت 65

رمان خان پارت 65

۱ دیدگاه
  🌸گلناز امیر هرچی گفت تو گوشم نرفت و تهدیدش کردم اگه دنبالم بیاد و نزاره حلش کنم دیگه نه من نه اون.. امیر بنده خدا هم عین همیشه کوتاه…