رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 524 سال پیش۲ دیدگاه یهو از جاش بلند شد و همونطور که سرش پایین بود گفت : فک نکنم به تفاهم برسیم . بهتره بریم تا بیشتر از این خانواده تنها نباشن .…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 514 سال پیش۱ دیدگاه وقتی پونه رفت بلافاصله رفتم سمت ماشین آریا . درو باز کردم و سوار شدم . یه طرف لبش خونی بود . زود دستمالو از داشبورد برداشتم و گذاشتم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 504 سال پیشبدون دیدگاه عطر تنشو با تمام وجودم حس کردم . چقد دلم تنگ بود براش . بعد از پنج دقیقه بالاخره رضایت دادیم و از بغل هم اومدیم بیرون . بعد…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 494 سال پیش۲ دیدگاه چشمام بسته بود ولی همه چیو میفهمیدم . از همون موقعی که آمبولانس اومد تا وقتی که منو رو برانکارد گذاشتن و بردن تو آمبولانس و آریا هم پیشم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 484 سال پیش۵ دیدگاه با ترس خودمو چسبوندم به صندلی و زل زدم به چشاش . همون جوری با اخم داشت نگام میکرد . جرعت نداشتم جیک بزنم . محکم کوبید رو فرمون…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 474 سال پیش۲ دیدگاه مهربونیش واقعا به دلم نشست . انقد خوب بود و خوب باهام برخورد کرد که انگار مادر خودم بود 🍁🍁 دراز کشیده بودم رو تخت که صدای در اومد…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 464 سال پیش۵ دیدگاه کمرم داشت اون زیر نابود میشد . بعد از اینکه یلدا رفت تا خواستم از پشت مبل بلند شم دوباره در زدن . به آریا با حرص نگاه کردم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 454 سال پیش۳ دیدگاه با کلافگی گفت : میگی چیکار کنم عزیزم ؟ واقعا فرصت نشده . الان من چند وقته درگیر یه پروژه ام . اصلا وقت ندارم . _به من که…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 445 سال پیش۲ دیدگاه تا متین اینو گفت خون تو رگام یخ بست . با بدبختی چند ثانیه فاصله نداشتم . چشمامو بستم تا نبینم ولی نمیشد . باید با حقیقت کنار میومدم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 435 سال پیش۱ دیدگاه از کلاس که زدم بیرون قدمامو آروم کردم تا مسعوله از من جلو بزنه . وقتی وارد اتاق حراست شدیم ، جلوتر از من رفت تو و نشست پشت…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 425 سال پیش۹ دیدگاه _الهی دستش بشکنه که اینجوری داره داغونت میکنه . _دیگه اینجوری هم نگو دیگه . انقد هم بد نیست . پونه با چشایی گرد شده گفت : تو دیگه…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 415 سال پیش۵ دیدگاه _نه که تو هم دلت نمیخواد غیرتی بودنشو ببینی و کیف کنی ؟ _غیرتی؟ هه ، دلت خوشه . اگه واسش مهم بودم الان میومد دوساعت پسره رو کتک…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 405 سال پیش۸ دیدگاه میخواستم به خودم ثابت کنم حسم بهت واقعیه یا نه . منتظر یه فرصت بودم . تا این که پگاه اون بلا رو سرم آورد و رفت با مرد…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 395 سال پیش۱۱ دیدگاه _نه مرسی خودم میرم . یه جایی کار دارم باید برم اونجا . _باشه هر طور راحتی . بعد دونفری از شرکت زدیم بیرون و من زود یه آژانس…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 385 سال پیش۳ دیدگاه نفسمو حبس کردم و آروم سرجام وایسادم . پنج دقیقه بعد مومنی در زد . آریا هم بهش گفت بیاد داخل . وقتی اومد تو روبروی آریا وایساد و…