کمرم داشت اون زیر نابود میشد .
بعد از اینکه یلدا رفت تا خواستم از پشت مبل بلند شم دوباره در زدن .
به آریا با حرص نگاه کردم که خندید .
از خنده اش بیشتر حرصم میگرفت .
بعد هم بلند گفت : بفرمایید تو.
در باز شد و باباش اومد تو . همینو کم داشتیم .
آریا از جاش بلند شد و گفت : جانم بابا کاری داشتی ؟
بعد هم باباش اومد دقیقا رو مبلی که من زیرش دراز کشیدم . تا باباش نشست جیغ خفیفی کشیدم که مجبوری تو گلوم خفش کردم . صورتمم احساس کردم قرمز شد .
وقتی یه نفر با نود کیلو بیاد بشینه روت باید هم کمرت به فنا بره .
آریا هم تا منو دید خندش گرفت .
_چیزی شده آریا ؟
_نه ، یاد یه چیزی افتادم خندم اومد .
_راستش اومدم اینجا راجب همون قضیه باهات صحبت کنم .
_کدوم قضیه ؟
_عشق و عاشقی شما دیگه .
_آها ، میشنوم .
_دیروز ستاره کلی با من و مامانت حرف زد . انقد از این دختره تعریف کرد که آرزوم شد عروسم بشه . فقط هم تعریفای ستاره نبود . خودم هم از روز اول که اومد شرکت ازش خوشم اومد . معلوم بود دختر مودب و باحیاییه . از اونا هم نیست که به خاطر پول به کسی نزدیک بشه .
خیلی خوشحالم که انتخابت اینه . مامانت از دیروز مخ منم خورده که الا و بلا من میخوام عروس خوشگلمو ببینم.
_وای بابا نمیدونی چقدر خوشحالم کردی . فک نمیکردم به این زودی موافقت کنی . عاشقتونم .
_این چه حرفیه ، تو همه زندگی مایی .
راستی امروز که اومدی خونه راجب قرار خواستگاری و این جور چیزا صحبت میکنیم .
_چشم . مرسی که هستین .
_خودتو لوس نکن برای من . برم اتاقم کلی کار دارم .
بعد هم از رو مبل بلند شد و از اتاق رفت بیرون .
حرفای بابای آریا انقد خوب بود که همه دردامو حتی کمر دردمو یادم رفت .
از جام بلند شدم و رفتم روبروی میز آریا : تو فقط بلدی به من بخندی ؟
_قیافت خیلی بامزه شده بود . کاری هم نمیتونستم واست بکنم .
_یکاری میکنم بعد از زندگی با من خنده یادت بره .
_من با تو همه چی یادم میره، حتی خودمو.
سرمو انداختم پایین و یواشکی ذوق کردم .
_تو فعلا برو اتاقت تا باز یکی دیگه پیداش نشه .
در ضمن همین امروز فردا که با مامانمینا صحبت کنم ، تکلیفمون معلوم میشه .
با چشایی برق زده نگاش کردم .
_یعنی واقعا همه چی داره تموم میشه ؟
_آره دیوونه . تازه داره خوشیامون شروع میشه .
_فک کنم یلدا الان نیست رفته سرویس .
برم اتاقم تا نیومده .
_خبر مرگت فردا امتحان پایان ترم داریم اینجوری بیخیال نشستی.
_بیخیال بابا ، من دیگه وقت واسه امتحان پایان ترم نمیزارم
_مگه قبلیا رو میخوندی که این یکیارو نمیخوای بخونی ؟
_اونا رو نمیخوندم مشروط میشدم ولی این یکی فرق داره . آریا از این به بعد نمیزاره بیوفتم . مثل سری پیش که سوالا رو بهم داد.
_خوب نامرد به منم بده سوالا رو دیگه .
پوزخندی زدم و گفتم : خرج داره .
چپ چپ نگاهم کرد و گفت : خیلی رو داری والا . هر روز که تاکسی دربستی شماییم فقط ، از دانشگاه تا شرکت .
بعضی وقتا هم از شرکت تا خونه .
_خوب خره آریا ببینه منو تو سوالا رو عین هم نوشتیم اونوقت دیگه بهم سوالا رو نمیده . فک میکنه من هی دارم سواستفاده میکنم .
_الاغ تو مثلاً عشقشی. از الان نخواد بهت اینجوری سرویس بده پس به چه دردی میخوره ؟
تو هم رفیق منی مثلا . حداقل نصف سوالا رو بده نیوفتم این ترمو.
_حالا باید فک کنم ببینم چی میشه .
_گوه خوردی تو . مگه جز آریا به کس دیگه ای هم فکر میکنی ؟
_همینه که هست . حالا هم ساکت میخوام بکپم .
تا پونه خواست چیزی بگه گوشیم زنگ خورد . آریا بود .
یه پونه اشاره کردم ساکت باشه و بعد گوشیو برداشتم . پونه هم که عین خودم فضول اومد کنارم صدامونو بشنوه .
_جانم
_سلام عزیز دلم خوبی ؟
_تو خوب باشی منم خوبم .
به پونه اشاره کردم بره اونور ولی گوش نداد .
_یه لحظه گوشی
از جام بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون .
بعد هم درو قفل کردم و رفتم اتاق بغلی .
بعد هم گوشیو گذاشتم کنار گوشم : الو
_چیزی شده بود ؟
_آره پونه پیشم بود . اومدم اتاق بغلی ، نمیخواستم حرفامونو بشنوه
_آها ، چه خبر ؟ خوبی تو ؟ از دیروز نیومدی شرکت ، دلم واسه صدات یه ذره شده بود
_منم همینطور . راستش یه چیزی میخواستم بهت بگم .
_ جانم عزیزم
_فردا امتحان داریم .
_خب ؟
_خب و کوفت . همیشه هروقت امتحان داریم تو همه چه یادت میره.
_نه عزیزم من میدونم چی میخوای بگی دیگه . میگم خب تا از زبون خودت بشنوم .در ضمن اینم بگم از سوالا خبری نیست .
_خیلی بیشعوری . یعنی چی ؟ من هیچی نخوندم .
_خوب اشتباه میکنی دیگه . تو نمیگی بچه ها شک میکنن ترمای پیشو که مشروط میشدی چجوری این ترم بالای پونزده میشی ؟
_من کی اسم پونزده آوردم ؟ حداقل نصف سوالا رو بده که این ترمو ده بگیرم پاس کنم . به بقیه هم اصن ربطی نداره من چه نمره ای میگیرم . تو هم اگه نمیخوای سوالا رو بدی الکی پای بقیه رو وسط نکش . خداحافظ
بعد هم گوشیو قطع کردم . از دستش ناراحت نبودم چون میدونستم طاقت قهر کردنمو نداره سوالا رو میده بهم .
دو دقیقه بعد زنگ زد ، جوابشو ندادم .میخواستم اذیتش کنم .
بعد از سه بار زنگ زدن جواب دادم : چیه؟
_چرا گوشیو برنمیداری تو ؟
_دوست داشتم .
_از دست تو من نمیدونم چیکار کنم . قهرات یه طرف ، ناز کردنات یه طرف .
امشب آنلاین باش سوالا رو واست بفرستم ولی همه رو نه .
سیزده چهار ده تا رو میفرستم برات .
ذوق کردم و گفتم : عاشقتم من .
_فقط واسه اینکه سوالا رو میخوام بهت بدم ؟
_ععع اینجوری نگو دیگه . کلا عاشقتم .
_ما بیشتر . کاری نداری ؟
_چرا دارم .
_بگو
_مواظب خودت باش .
سکوت کرد و بعد از چند ثانیه گفت : تو هم همینطور . فعلا .
_فعلا
گوشیو قطع کردم و از اتاق اومدم بیرون .
رفتم اتاقی که پونه توش بود و درو باز کردم .
تا منو دید گفت : چیشد گرفتی ؟
_منو چی فرض کردی ؟ اون امکان نداره به من نه بگه .
_تو دیگه کی هستی بابا . دمت گرم .
***
آروم نشسته بودم سر جلسه امتحان و پونه هم جلوم بود .
آریا از جاش بلند شد و برگه ها رو پخش کرد .
اصلا استرس نداشتم چون خیلی تمرین کرده بودم و میدونستم این ترمو پاس کنم .
وقتی اومد سمت ردیف ما و برگه رو گذاشت رو میز من زود از کنارم رد شد و رفت رو صندلیش نشست .
چشمم که به سوالا خورد دیدم دقیقا همونایی بود که بهم داده بود حل کنم .
با آرامش نشستم همه رو حل کردم .
سوالا تقریبا تموم شده بود فقط دوتا مونده بود .
هرچی فک کردم یادم نیومد .
سرمو از ورقه بلند کردم و آروم بهش اشاره کرده که بیاد اینجا .
اونم بلافاصله از جاش بلند شد و برای اینکه کسی شک نکنه اول از اون ردیف از بین تک تک صندلی ها رد شد بعد اومد این ردیف .
آروم اومد جلو و رسید به صندلی من .
خم شد نزدیک گوشم .
تا اومدم حرف بزنم یهو محکم بوسم کرد .
انقد یهویی بود که اصلا یادم رفت چی بگم .
خودش گفت : عشق خوشگل من کدوم سوالو دقیقا مونده ؟
منم اشاره کردم یه یکی از سوالا . آروم زیر گوشم گفت : اگه بهت بگم ، قول میدی بازم بغلم کنی؟ از همون بغلایی که دیروز تو شرکت کردی .
بهش چش غره رفتم که سرشو برد عقب و خواست بره که محکم با آرنجم زدم تو پهلوش.
الهی بمیرم حتی نمیتونست جیک بزنه چون بچه ها شک میکردن .
چند لحظه مکث کرد . بعد آروم دوباره خم شد رو برگمو جواب سوالو نوشت .
فاصله صورتش انقد باهام کم بود که بوی عطرش تو کل دماغم پیچید .
بعد از اینکه جوابو نوشت زود از کنارم رد شد و بلند اعلام کرد که وقت امتحان تمومه . بعد هم برگه ها رو جمع کرد .
وقتی کلاس تموم شد پونه آروم گفت : این وسط امتحان دوساعت پشت سر من چیکار میکرد ؟
_هیچی داشت نوحه میخوند .این چه سوالیه؟ داشت جوابا رو میرسوند دیگه.
با چشایی گرد شده گفت : تو چه رویی داری . مگه قرار نشد نصف سوالا رو فقط ازش بگیری که نیفتی ؟
_به قول خودت چون عاشقمه این جور وقتا باید خودشو بهم ثابت کنه .
_حالا ثابت کرد ؟
_اوووف چ جورم .
_خوب حالا غش نکن ، فهمیدیم فقط شما دوتا لیلی و مجنونین .
دونفری از کلاس زدیم بیرون و بعد هم از دانشگاه اومدیم بیرون .
رو به پونه گفتم : حالا چطور بود امتحان ؟
_به لطف شما و آریا جونت بالای ده میشم .
_کپی من که ننوشتی؟ جوابا رو عوض کردی یا نه ؟
_حواسم بود . بعضی سوالا رو روششو عوض کردم که نفهمه .
_ایول . سوار شو بریم
سوار ماشین شدیم و پونه منو رسوند جلو شرکت .
تا خواستم پیاده شم پونه گفت : صبر کن .
_چرا ؟
_جلوتو نگاه کن .
جلومو که نگاه کردم دیدم ماشین آریا چند متر اونور از ما وایساد .
زود سرمونو قایم کردیم تا ما رو نبینه .
از ماشین پیاده شد و با همون تیپ معرکه اش و ژست دختر کشش رفت تو شرکت .
واسم سوال بود چجوری یلدا با دیدن این تحریک نمیشه ؟
به هرحال اونم آدمه . ولی معلومه تو این چند ساله خیلی خودشو نگه داشته .
بعد از اینکه آریا رفت رو به پونه گفتم : مثلاً ما رو میدید چی میشد ؟ من که کارمندشم .
_خره خوب نیست یه کارمند زودتر از رییسش بره شرکت . تو که قبلاً دیر میرفتی ، حالا الان زود بری فک میکنه عاشق چش ابروش شدی، پررو میشه .
_تو هم بعضی وقتا یه حرفایی میزنی باید طلا گرفت زد دیوار .
اینا رو از کجا باید گرفتی ؟
_مخلصیم . اینا رو دیگه تو باید فول باشی که ، البته حق میدم بهت . عشق چشم و گوش آدمو میبنده .
_خوب حالا رو دادم بهت پررو نشو . الانم برو، دیگه دیرم شده .
_ بیشعور لیاقت نداری ، گمشو .
محکم ماچش کردم و از ماشین پیاده شدم .
رفتم تو شرکت و با یلدا سلام علیک کردم . بعد هم رفتم اتاقم .
نشستم پای کارم و فاکتورهای فروشو حساب کردم .
وقتی کارم تموم شد یه کش و قوسی به بدنم دادم و خواستم سرمو بزارم رو میز که صدای کفش پاشنه بلند اومد .
زود از جام بلند شدم و از از لای در نگاه کردم .
یه خانم میانسال با تیپ خیلی شیک اومد تو شرکت . بعد هم بلند گفت : عروس خوشگل من کجاست ؟
اول که این حرفو شنیدم تعجب کردم .
منظورش چی بود ؟
همون لحظه آریا از اتاقش اومد بیرون و رو به زنه گفت : مامان آرومتر توروخدا ، چه خبره ؟
پس این مامان آریا بود . باورم نمیشد میدیدمش .
آریا اصلا بهش نرفته بود . بیشتر شبیه باباش بود .
مامانش گفت : کجاست ؟ میخوام ببینمش .
_خیلی خوب آروم . بریم اتاق من .
بعد هم دست مامانشو گرفت و برد اتاق .
وقتی رفت اتاق ، حرکات یلدا رو دیدم که داشت با تعجب بهشون نگاه میکرد .
حق هم داشت ، من هم بودم دیوونه میشدم .
با استرس رفتم نشستم رو صندلی .
یعنی ستاره انقد از من تعریف کرده بود که مامانش واسه دیدن من پاشده بود اومده بود شرکت ؟
نمیدونستم خوشحال باشم یا خجالت بکشم؟
ده دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد .
آریا بود . برش داشتم : بله ؟
_خانم تهرانی میشه چند لحظه تشریف بیارین اتاق من ؟
از لحن حرف زدنش خندم گرفت . میدونستم جلو مامانش داره اینجوری حرف میزنه .
منم عین خودش گفتم : بله حتما .
بعد هم گوشیو قطع کردم .
از جام بلند شدم و رفتم بیرون .
رفتم پیش یلدا و واسه اینکه شک نکنه گفتم : مهندس هست ؟
_آره ولی مهمون داره .
_مهم نیس . خودش زنگ زد گفت برم پیشش باهام کار داره .
_میتونی بری .
رفتم سمت اتاق آریا و دوتا تقه زدم به در .
_بفرمایید تو .
آروم درو باز کردم و رفتم تو .
واسه حفظ ظاهر گفتم : مهندس با من کاری داشتین ؟
_مامانم اومده بود میخواست ببینتت.
مامانش تا منو دید و فهمید من کیم ، یه نگاه به سرتا پام کرد و گفت : الهی قربونت بشم من .
بعد هم بلند شد و محکم بغلم کرد . انقد یهویی بود که به خودم اومدم دیدم تو بغلشم .
بعد هم با تعجب به آریا نگاه کردم .
اونم با خنده اشاره کرد که از هیچی خبر نداشت
ولی از بغل کردنش معلوم بود از اوناییه که خیلی مهربونه و بدجنس نیست .
بعد هم منو از خودش جدا کرد و تو چشام زل زد .
بعد از اینکه کل صورتمو بررسی کرد گفت : مثل ماه میمونی . ماشالا چقدر هم بهم میاین .
منم از خجالت سرمو انداختم پایین
با دستش زیر چونمو گرفت و سرمو آورد بالا .
_چه قدر هم ناز داره .
بعد هم دست منو گرفت و کنار خودش رو مبل نشوند .
تا نشست رو به آریا گفت : یه آبی چیزی بیار گلوم خشک شد .
آریا هم زنگ زد به یلدا و گفت یه فنجون قهوه برا مامانش بیارن .
یلدا هم بعد از یه ربع قهوه آورد .
وقتی یلدا رفت، مامانش دستمو گرفت و رو بهم گفت : وای نمیدونی از وقتی که ستاره از تو پیش ما تعریف کرد و گفت چقدر خانومی ، دلم پر میزد ببینمت .
نمیتونستم تا روز خواستگاری صبر کنم تا این عروس خوشگلمو ببینم .
اصلا باورم نمیشد بالاخره آریای من از یکی خوشش اومده .
فک میکردم عروسیشو باید تو خواب ببینم .
آریا زود گفت : مامان ستاره هم دیگه خیلی پیاز داغشو زیاده کرده .
_عروس خوشگل من نیازی به پیاز داغ نداره . ماشالا هزار ماشالا تکه .
_خیلی ممنون لطف دارین .
_راستی به خانوادت گفتی ؟
لب گزیدم و آروم گفتم : نه هنوز . فرصتش پیش نیومده .
_عیبی نداره عزیزم اصلا غصه نخور .
امروز به آریا میگم به داداشت همه چیو بگه . چون اونا بالاخره با هم رفیقن ، حرف همدیگرو بهتر میفهمن .
اگه دیدم داداشت هم موافق بود زنگ میزنم به خونه تون و قرار خواستگاری رو میزاریم.
چشام برق زد . انگار واقعا رو ابرا بودم .
چیزایی که مامانش میگفت عین خواب بودن .
همچین خونواده ای که انقد دوست داشته باشن و به خاطرت هرکاری بکنن تو خواب هم نمیشد دید .
آریا که انگار حسودیش شده بود به مامانش گفت : یکم هم به ما توجه کنی بد نیستا .
از دقیقه ای که اومدی اینجا هی داری تعریف عروس گلتو میکنی .
به خدا ما هم آدمیم اینجا ، منم پسرتم.
_تا جایی که ما دیدیم دخترا حسودی میکردن نه پسرا . شما هم نمیخواد خودتو برا من لوس کنی . سنت برا این کارا یکم زیاده ، چند وقت دیگه که پدر میشی خودتو برا بچت لوس کن .
اینو که گفت من زیر زیرکی خندیدم .
آریا هم که انگار پیش مامانش خیلی راحت بود بلند خندید .
بعد از چند لحظه مامانش دوباره دستمو گرفت و گفت : پس قرار بعدیمون باشه روز خواستگاری ، تا اون روز نزنین به تیپ و تاپ هم .
من حوصله ندارم دوباره واسش دنبال زن بگردم .
آریا گفت : مامان این حرفا چیه ؟ من هلما رو راحت به دست نیاوردم که بخوام راحت از دستش بدم . خیالت راحت .
_میدونم عزیزم من به عشقت شک ندارم . خواستم جلوی خودشم ثابت کنی که واقعا میخوایش یا نه .
بعد هم از جاش بلند شد . آریا خواست بلند شه که مامانش گفت : تو بشین من با هلما کار خصوصی دارم .
بعد هم دستمو گرفت و دونفری از اتاق زدیم بیرون .
با هم دیگه رفتیم اتاق من چون مامانش نمیخواست پیش یلدا حرف بزنه .
رفتیم اتاق و من درو بستم .
_جانم؟ با من چیکار داشتین ؟
چند لحظه سکوت کرد . بعد آروم گفت : نتونستم جلوی آریا بگم . فک کردم خجالت میکشی .
بعد هم سکوت کرد . گنگ نگاهش کردم.
تو چشمام زل زد و گفت : تو هم میخوایش ؟
سرمو انداختم پایین . اولین بار نبود که این سوالو میشنیدم . تو این وقتا سکوت بهترین جواب بود .
خودش هم فهمید جوابم چیه .
با لبخند گفت : جوابمو گرفتم . پس تو هم همون اندازه دوسش داری.
واسه خواستگاری آماده باش ، به خونتون زنگ میزنم .
تا اون موقع مراقب خودت باش .
_چشم ممنون .
بعد هم گونمو بوسید و رفت
🍁🍁
🆔 @romanman_ir
وای عالیه مخصوصا اونجایی که تو کلاس هلما ازش تقلب گرفت .
در کل عالیه من که عاشقشم ، ایشالا که بهم برسن
سلام و خسته نباشید میگم بهتون
ببخشید پارت۴۷کی میاد…؟😍
با تشکر از زحمات بی پایان شما❣
شاهزاده و گدا امشبه؟🧐
زیادی داره از آریا کولی میگیره😐
یه جا گندش در میاد ببین کی گفتم😐
هم گند عکسا هم این کاراش🙄
🤝🏻🤝🏻🤝🏻
دقیقا امکان نداره اینا زندگیشون ب خوبی تموم شه 😂🤟
چند حالت داره🙄
آریا یا هلما میمیره
خانواده طردش میکنه
آریا طردش میکنه
آریا خیانت میکنه
پدرش فت میکنه(این جز حالت ها نیست اینو مطمئنم)😂
یکی از حالت های بالاست