رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 52

4.7
(6)

 

یهو از جاش بلند شد و همون‌طور که سرش پایین بود گفت : فک نکنم به تفاهم برسیم . بهتره بریم تا بیشتر از این خانواده تنها نباشن .‌

هوووف خداروشکر از شرش راحت شدم . دقیقا همینو میخواستم .
از اتاق اومدیم بیرون و رفتیم پایین .
رو به جمع گفتم : به تفاهم نرسیدیم .
پدرش گفت: چرا ؟
_شروطی که ایشون گذاشتن رو نتونستم قبول کنم چون یکم بیش از اندازه غیر معقول بود .
بعد از یکم بحث و کلنجار بالاخره رضایت دادن و رفتن .
بابا رو کارد میزدی خونش درنمیومد . با حرص اومد سمتم . خودمو کنترل کردم ولی باید تکلیف این مسئله روشن میشد .
_تو چته ؟ چرا خواستگار ب این خوبی رو میپرونی ؟
مغز خر خوردی ؟
نفسمو بردم تو و آروم گفتم : بابا قرار نیست شما از هرکی خوشت بیاد منم از اون خوشم بیاد .
من و شما یه دنیا با هم فرق داریم ، شاید شما بخاطر اینکه رفیقتونه نخواستین ردشون کنید ولی من نمیتونم به خاطر خواسته شما پا رو دلم بزارم و تن به ازدواج با کسی بدم که ازش خوشم نمیاد و خودمو بدبخت کنم .
اخماشو تو هم برد و گفت : اونوقت چرا خوشت نمیاد؟
_پسره پررو هنوز نه به باره نه به داره برگشته میگه فقط وقتی من اجازه دادم میتونی بری خونه مادرت تازه حق طلاق هم نداری .
بابا اینو که شنید گفت : اینا رو که از خودت در نمیاری؟
_مگه مغز خر خوردم ؟ به جون مامان راست میگم . وگرنه من مرض ندارم که با همچین آدمی دشمنی کنم .
تو فکر فرو رفت و گفت : خیلی خوب ، دیگه نمیخواد چیزی بگی .
خودم بقیشو پیگیری میکنم

***
رفتم تو شرکت و زود رفتم پیش یلدا .
تا منو دید زود از جاش بلند شد و بغلم کرد .
_دلم حسابی برات تنگ شده بود دختر
_حالا خوبه سفر قندهار نرفته بودم .

_تو تا سر کوچه هم بری دلم برات تنگ میشه . وای نمیدونی آقای مهندس وقتی نبودی اصلا یجور دیگه شده بود . زیاد شرکت نمیومد . زود هم میرفت خونه .

اینو که گفت دلم واسه آریا خیلی بیشتر از قبل تنگ شد ‌. این چند روز به خاطر خواستگارا زیاد نرفتم شرکت ‌ . الکی پامو بهونه کردم که درد میکنه.
رو به یلدا گفتم : مهندس هست برم پیشش؟ بالاخره یه عذرخواهی بهش بدهکارم .
_آره عزیزم برو پیشش .

آروم رفتم سمت اتاق آریا و در زدم . گفت بیا تو .
درو باز کردم و رفتم تو . حواسش به من نبود و داشت با ورقه های رو میزش بازی میکرد .
منم ساکت سرجام وایسادم .
_کاری داشتین خانوم محمدی ؟
هیچی نگفتم و همچنان بهش زل زدم .
همون لحظه سرشو آورد بالا . تا منو دید هنگ کرد .
بعد هم به جای تعجب لبخند نشست رو لبش .
زود از جاش بلند شد و اومد سمتم .
دست کشید رو صورتم و گفت : کجا بودی تو دختر ؟
_در خدمت پام بودم که دلش رخت خواب میخواست .
تو یه حرکت یهویی بغلم کرد و از رو زمین بلندم کرد.
بعد چند دور منو چرخوند .
یدونه محکم زدم رو شونه اش و گفتم : ولم کن دیوونه . یهو جیغ میزنم همه بریزن اینجاها .
_داد بزن ، هرکاری دوست داری بکن.
بعد از اینکه جدا شدیم زود دستمو گرفت و گفت : آخ که وقتی نبودی چقدر بهم سخت گذشت . حالا دیگه برگشتی ، نمیزارم هیچ چیز جدامون کنه .

***

دو هفته از برگشتنم به شرکت گذشته بود . همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت .
بابای آریا تا دو هفته دیگه میومد .
بالاخره همه چیز داشت همون جوری میشد که من میخواستم .
نشسته بودم تو اتاقم و داشتم با حسابا ور میرفتم که همون لحظه صدای اس ام اس گوشیم اومد .
یه نگاه به گوشی انداختم که چشمم به اسم متین خورد .
جا خوردم . الان دیگه انتظارشو نداشتم .
حالا که همه چیز خوب پیش می‌رفت ، نمی‌خواستم سایه آدمی مثل متین رو زندگیم بیوفته و بدبختم کنه .
گوشیو برداشتم و پیامشو باز کردم .
نوشته بود : سلام ، هلما ازت خواهش میکنم حرفمو گوش کن و پیاممو تا آخر بخون.
باور کن این آدمی که انتخاب کردی واسه زندگی ، اونی که نشون میده نیست .
اگه بازم حرفمو قبول نداری ، تا چند دقیقه دیگه یه فیلم برات می‌فرستم .
اون فیلمو که ببینی همه چی معلوم میشه .
اونوقته که به حرفم ایمان میاری.
با حرص گوشیو پرت کردم اونور .
حالا دیگه نوبت آریا شده بود که متین میخواد خرابش کنه . ولی هیچکی نمیتونست آریا رو تو ذهن من خراب کنه .
رفتم سر کامپیوتر و بقیه ایمیلا ، سعی کردم حواسمو پرت کنم .
ولی حرفای متین بدجوری رو مخم بود . منظورش از فیلم چی بود ؟
یعنی اون یه فیلم از آریا داره که با اون فیلم میخواد انتقام بگیره ؟
تو این فکرا بودم که یهو صدای پیام گوشیم اومد . نگاه انداختم به گوشیم که دیدم متین برام فیلم فرستاده بود .
اگه متین قرار بود دروغ بگه پس این فیلم چیه برای من فرستاده ؟
حتما یه چیزی هست که برام فرستاده دیگه .
حتی اگه اون فیلم الکی هم باشه ، ارزش داره یبار ببینمش .
با استرس دستم رفت روی گوشیم و رفتم تلگرام .
دستم رفت روی فیلم و بازش کردم .
بعد از ده دقیقه بالاخره فیلم باز شد .
چیزی که میدیدمو باور نمی‌کردم .
آریا و پگاه ؟ اونم تو شرکت دست تو دست هم ؟ بغل هم ؟
انتظار هرچیزیو داشتم از آریا به جز این .
داشتم گیج میشدم . با عصبانیت گوشیو پرت کردم اونور و دستمو گذاشتم رو صورتم . به خودم اومدم دیدم که صورتم خیس خیسه .
انگار دو ساعته گریه کردم .
از جام بلند شدم و گوشیمو برداشتم .
با سرعت از اتاق زدم بیرون و زود رفتم سمت اتاق آریا .
بدون اینکه درو بزنم محکم درو باز کردم . جوری که در کوبیده شد به دیوار .
آریا با تعجب سرشو آورد بالا و گفت : چیزی شده هلما؟
با حرص گفتم : پاتو انداختی رو پات بعد تازه میگی چیشده ؟
_من که نمی‌فهمم چی میگی .
رفتم سمتش و گفتم : اینو ببینی خوب منظورمو میفهمی .
بعد هم گوشیو پرت کردم رو میز

گوشیو از رو میز برداشت و زد رو فیلم .
تو کل مدتی که داشت فیلمو نگاه میکرد عین خیالشم نبود که من همه چیو راجبش فهمیدم .
اون داشت ریلکس نگاه میکرد و منم داشتم از بیخیالیش حرص میخوردم .
بعد از اینکه فیلم تموم شد ، همون‌جوری نگام کرد و گفت : من هنوز نفهمیدم منظورت از این کارا چیه .
_یعنی میخوای بگی از هیچی خبر نداری ؟
_نه از چی باید خبر داشته باشم ؟

با حرص لب گزیدمو گفتم : نگو اونی که تو فیلمه تو نیستی که باور نمیکنم .

_یعنی چی ؟ چی داری میگی واسه خودت ؟ اصلا این از کجا اومده ؟ فیلم پگاه دست تو چیکار می‌کنه ؟

_بیخودی بحثو عوض نکن ‌. منه خرو بگو میخواستم به کی اعتماد کنم واسه یه عمر زندگی کردن .
آریا چند لحظه ساکت شد و گفت : یه لحظه صبر کن ببینم .
یعنی ، یعنی تو فک کردی این کسی که تو فیلم کنار پگاهه منم ؟

_نه پس بابای منه .
بعد هم با حرص گوشیو از رو میز برداشتم و گفتم : خیلی نامردی آریا . خیلی نامردی . منه احمق فکر میکردم که وقتی من نبودم واقعا دلتنگم بودی و لحظه شماری میکردی واسه دیدنم .
نمی‌دونستم نبودنم یه فرصت خوب بود واست تا دوباره پگاهو ببینی و اینجوری کنارش و تو بغلش…
بقیه حرفمو با بغض خوردم .
بغضمو قورت دادم و گفتم : همه چی بین ما تموم شد . دیگه نمی‌خوام ببینمت . حتی نمی‌خوام اسمتو بیارم .
_ببین یه لحظه وایسا ، من همه چیو توضیح میدم واست ، نمی‌دونم این فیلمو از کجا آوردی یا کی واست فرستاده ، فقط اینو بدون هرکس اینو فرستاده قصدش تخریب من پیش تو بوده . اون آدم من نیستم ، فقط شبیه منه، باور کن راست میگم
_نمیخواد با این حرفات گولم بزنی ‌. باید خیلی زودتر بهم توضیح می‌دادی .
دیگه وقتی واسه توضیح نداری .
بعد هم زود رفتم سمت در .
قبل از اینکه درو باز کنم زود خودشو رسوند جلو در و مانعم شد تا برم بیرون .
_برو کنار می‌خوام برم .
_خیلی خوب ، فقط یه لحظه گوش کن . من هیچوقت تو اون فیلم نبودم ، اون فیلم هم نمی‌دونم کی درست کرده و قصدش چی بوده . فقط ازت می‌خوام به همه حرفایی که بهت زدم تا حالا فک کنی و تصمیم درستی بگیری .
با حرص گفتم : چرا فک کردی من دوباره بهت فکر میکنم ؟ دیگه واسم تموم شدی آقای راد . الآنم برو کنار تا داد نزدم همه بریزن اینجا

🍁🍁
🆔 @romanman_ir

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hasti
3 سال قبل

چقدر دوست دارم این متینو با دستای خودم خفه کنم.اخه چرا نمیزاری دوتا پرستوی عاشق بهم برسن ؟امیدوارم پارت بعدی سرطان بگیره بمیره .کی پارت بعدیو میزارین؟

tarane
tarane
3 سال قبل

خیلییی عالیییی کم بود. بازم زودتر. پارت بدین. لطفااااا اینم معلومه اریا. نیست مثل این رمان استاد دانشجو. هستش دگ

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x