رمان ورطه دل پارت ۲۲

۶ دیدگاه
به چشمانش نگاه می کنم:بین تو و حلماچیزی بوده؟کمی مکث می کند:الان دیگه نه…آخرتاخر خط را می خوانم پس حساسیت حلما برای همین بود.کمی عقب می کشم:بریم پیش سردار؟از سوال…

رمان ورطه دل پارت ۲۱

۶ دیدگاه
نگار همانگونه که بستنی اش را لیس می زند می گوید:یه چیزی بهت می گم ترش نکنی هااا…بی تفاوت نگاهش می کنم:ور اومدم کارم از ترش کردن گذشته…نگار می خندد…

رمان ورطه دل پارت ۲۰

۱۹ دیدگاه
در خلسه زیبایی فرو رفته بودم دوست نداشتم بیدار شوم ولی آلارم سوهان روحم می شود آرام بلندمی شوم بدنم کرخ شده با یادآوری اینکه از این جهنم می روم…

رمان ورطه دل پارت ۱۹

۱۱ دیدگاه
صدای زنگ گوشی ام خوابم را برهم می زند همانگونه که از تخت بلند می شوم مخاطب تماس گیرنده را مورد عنایت قرار می دهم:الو..بله…صدای خندان نگار ناراحتی را از…

رمان ورطه دل پارت ۱۸

۲ دیدگاه
شیشه عطر را برمی دارم و کمی می زنم کت جلوبازمجلسی گل دوزی شده همراه باشلوار و شومیز سفید ماتیک کالباسی را آرام روی لبانم می کشم موهای بلندم که…

رمان ورطه دل پارت ۱۷

۶ دیدگاه
کلافه کیفم را روی میز پرت می کنم و روی تخت ولو می شوم گوشی ام زنگ می خورد به امید اینکه کیارش است بلندمی شوم بادیدن شماره حاج آقا…

رمان ورطه دل پارت ۱۶

۴ دیدگاه
بعداز خوردن صبحانه از پذیرش درخواست آژانس می کنم می نشینم آدرس را می دهم به خیابان ها نگاه می کنم به تکاپوی مردم هرکس برای خودش دغدغه ای داشت…

رمان ورطه دل پارت ۱۵

۲۴ دیدگاه
نویسنده:وارش به طرف هتل شایان می روم درلابی متنظرمهنازمی مانم برایش می نویسم درلابی منتظراوهستم چندی بعدمی آیدروبه رویم می نشیند:سلام مامان…مهناز پایش راروی هم می اندازدومی گوید:این مسخره بازی…

رمان ورطه دل پارت ۱۴

۲۰ دیدگاه
آیدا👆 کیارش کمی صدایش گرفته معلوم نبوددیشب بعدازعروسی کجارفته…کیارش:سلام خوبم کجایی؟باناخن هایم روی فرمون ضرب می گیرم:منم خوبم….پوف کلافه ای می کشد:خوووبیییی؟مانندخودش کشیده می گویم:بللللله سوالش راتکرارمی کند:کجایی؟بی حوصله ام:پشت…

رمان ورطه دل پارت ۱۳

۱۰ دیدگاه
*۲۰۱۵-جزیره کیش* (آیدا) نگاهی ازآیینه وسط به چشمانم می اندازم آرایش دیشب هنوزروی صورت مانده ولی چشمان ملتهب وقرمزم چیزی دیگری ازدیشب رایادآوری می کندازماشین پیاده می شوم درب رافقل…

رمان ورطه دل پارت ۱۲

۱۴ دیدگاه
لیلا داخل می شود چشمانش خون است دستش را مشت می کند به قفسه سینه اش می کوبد و ضبحه می زند:حاجی بچمو پرپر کردی…چکارکردید؟بچم  چهار روزه خونه نیومده…روی زمین…

رمان ورطه دل پارت ۱۱

۱۴ دیدگاه
‌حورا فکرکنم تا ابد از اسم حورا نفرت داشته باشم:طاها کی می ره؟نگاهش رنگ غم می گیردنفسش را صدا داربیرون می دهد:حاج آقا داره سعی می کند زودتر کار هاشو…

رمان ورطه دل پارت ۱۰

۲۸ دیدگاه
.امشب قراربود برای صرف شام مادر وپدر آریان بیایند بی حوصله دستی به بلوز کوتاهم می کشم و از اتاق بیرون می روم خدمه در تکاپو هستند عمه مینا اشکال…

رمان ورطه دل پارت ۹

۳۶ دیدگاه
….در آشپزخانه منتظر می مانم صدای احوال پرسی سوهان روحم می شود مگر چند نفر بودند که این همه همهمه بود؟ لحظه ای سکوت دورباره شروع می شود خدمتکار با…

رمان ورطه دل پارت ۸

۲۳ دیدگاه
*2017-کیش* آیدا: درددرسرتاسربدنم جولان می دهدتوان بازکردن چشمانم راندارم هواسرداست چشمانم رانم نمک بازمی کنم گلویم خشک شده عمه رامی بینم چشمانش قرمزاست به طرفم می آیدمی گردوآهسته ناله می…