به چشمانش نگاه می کنم:بین تو و حلماچیزی بوده؟کمی مکث می کند:الان دیگه نه…آخرتاخر خط را می خوانم پس حساسیت حلما برای همین بود.کمی عقب می کشم:بریم پیش سردار؟از سوال…
صدای زنگ گوشی ام خوابم را برهم می زند همانگونه که از تخت بلند می شوم مخاطب تماس گیرنده را مورد عنایت قرار می دهم:الو..بله…صدای خندان نگار ناراحتی را از…
نویسنده:وارش به طرف هتل شایان می روم درلابی متنظرمهنازمی مانم برایش می نویسم درلابی منتظراوهستم چندی بعدمی آیدروبه رویم می نشیند:سلام مامان…مهناز پایش راروی هم می اندازدومی گوید:این مسخره بازی…
آیدا👆 کیارش کمی صدایش گرفته معلوم نبوددیشب بعدازعروسی کجارفته…کیارش:سلام خوبم کجایی؟باناخن هایم روی فرمون ضرب می گیرم:منم خوبم….پوف کلافه ای می کشد:خوووبیییی؟مانندخودش کشیده می گویم:بللللله سوالش راتکرارمی کند:کجایی؟بی حوصله ام:پشت…
*۲۰۱۵-جزیره کیش* (آیدا) نگاهی ازآیینه وسط به چشمانم می اندازم آرایش دیشب هنوزروی صورت مانده ولی چشمان ملتهب وقرمزم چیزی دیگری ازدیشب رایادآوری می کندازماشین پیاده می شوم درب رافقل…
لیلا داخل می شود چشمانش خون است دستش را مشت می کند به قفسه سینه اش می کوبد و ضبحه می زند:حاجی بچمو پرپر کردی…چکارکردید؟بچم چهار روزه خونه نیومده…روی زمین…