رمان مادمازل پارت ۲۱۳ 4.4 (42)1 سال پیشبدون دیدگاه وسیله ی خاصی نداشتم که بخوام جمع کنم. هرچی بود رو چپوندم تو کیفم و رفتم سمت کمد که یه چیزی تنم کنم و همزمان رو…
پارت 5 جلد دوم رمان نیستی 3.8 (4)1 سال پیش۱ دیدگاه ༺از زبان یزدان༻ با گیجی از کلاس بیرون اومدم منگ این دختر و حرکات عجیب غریبش بودم همینطور که سوعیچ و تو دستم میچرخوندم به سمت ماشین…
رمان مادمازل پارت ۲۱۲ 3.9 (34)1 سال پیشبدون دیدگاه قبل از اینکه بخوام بازهم تکرار کنم نمیخوام با اون برگردم آقای بزرگمهر قدم زنان اومد سمتم. رو به روم ایستاد و گفت: -رستا دخترم…خوب…
پارت 4جلد دوم رمان نیستی 2.5 (4)1 سال پیشبدون دیدگاه لب هامو بهم فشوردم و از جا بلند شدم همینطور که به سمت کمد میرفتم جوراب هامو در اوردم و به سمت چپ پرت کردم …: اُهوو…
پارت 3 جلد دوم رمان نیستی 4 (7)1 سال پیش۱۰ دیدگاه با تمام وجود به اغوشم فشردمش که با خوشنت تمام از دو بازوهام گرفت و منو به عقب هدایت کرد طوری ک تعادلم و از دست دادم، داشتم پرت…
پارت 2 جلد دوم رمان نیستی 4.4 (5)1 سال پیشبدون دیدگاه با اعصاب خوردی وارد خونه شدم همه خوابیده بودن خیلی دلم گرفته بود شب بشدت گرفته ای بود از اسمونش مشخص بود رو به روی پنجره اتاقم ایستادم…
رمان مادمازل پارت ۲۱۱ 4.4 (36)1 سال پیشبدون دیدگاه همه توی حیاط جمع شده بودیم و همه هم دمغ و پکر و البته عصبانی و هر کدوم هم یه گوشه. آقای بزرگمهر دست از قدم رو رفتن…
پارت 1 جلد دوم رمان نیستی 4 (8)1 سال پیش۲ دیدگاه به نام خالق نام ها به نام خالق سبز بهاران… خداوند طراوت و جوی باران به نام خداوند نون و قلم… خداوند ازادی و عشق و غم به نام…
رمان مادمازل پارت ۲۱۰ 4.2 (26)1 سال پیشبدون دیدگاه فرزام گمون میکرد میتونه اینجوری منو برگردونه و اوضاع رو درست کنه اما کور خونده بود. من محال بود دیگه برگردم! پا تند کردم سمت در نیمه…
رمان مادمازل پارت ۲۰۹ 4.3 (36)1 سال پیشبدون دیدگاه از حموم که بیرون اومدم پا تند کردم سمت اتاقم. کلاه حوله رو تا روی پیشونیم کشیدم و با باز کردن در اتاق فورا رفتم داخل. قطره های…
رمان مادمازل پارت ۲۰۸ 4.2 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه محو تماشای صورتش شدم. چقدر این مدت بهم سخت گذشت. چقدر تلخ گذشت. منی که جون کندم تا به دستش بیارم احساس میکردم باید داغ داشتنش رو روی…
رمان مادمازل پارت ۲۰۷ 4.1 (37)1 سال پیشبدون دیدگاه نمیدونم چنددقیقه تو اون حالت بودیم اما میدونم که دلم نمیخواست از آغوشش جدا بشم. انگار در امن ترین نقطه ی دنیا بودم.در امنترین و قشنگترین و بهترین…
رمان مادمازل پارت ۲۰۶ 4.1 (32)1 سال پیشبدون دیدگاه حرفی نزد. اون که انگار بیشتر مایل بود یک شنونده باشه، سکوت کرد و منی که اینهمه سال ساکت بودم و این حرفهارو تو دلم نگه داشته بودم …
رمان مادمازل پارت ۲۰۵ 4.2 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه هه! طلاق! واقعا فکر میکرد منی که اونهمه زجر کشیدم تا به دستش بیارم به همین سادگی و آسونی از دستش میدم !؟ محال بود…محال بود چون من…
رمان مادمازل پارت ۲۰۴ 4 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه من فکر میکردم روزای خوبی در راه هست اما با طوفات رو به رو شدم. با تنهایی…با تماسهای بی پاسخ ….پیامهای خونده شده ی بی جواب… …