رمان مادمازل پارت ۱۷۷ 4.4 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه ایده ی نیکو که ادعا داشت دادشش رو خوب میشناسه اصلا کارساز نبود. خانم فرمودند تو لباس بپوش و آرایشتو بکن فرزام…
رمان مادمازل پارت ۱۷۶ 4.2 (31)1 سال پیشبدون دیدگاه * چند روز بعد* اون پشت در ایستاده بود و من داخل. فعلا اجازه ی ورود نداشت. نمیخوام بگم از وقتی جواب آزمایش اثبات کرده…
رمان مادمازل پارت ۱۷۵ 4 (44)1 سال پیش۱ دیدگاه وقتی من خندیدم اون خودش هم خنده اش گرفت. اول لقمه ی توی دهنش رو قورت داد و بعد پرسید: -فقط ظاهرش!؟ با…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۲۹ 4.5 (14)1 سال پیش۲ دیدگاهاز اتاق بیرون اومدم وسمت اسانسور رفتم ودکمه اش رو زدم که دستی نشست روی شونه ام. برگشتم وبادیدن اون دخترزیبا جا خوردم – حامین…وای توچقدر جذاب شدی…
رمان مادمازل پارت ۱۷۴ 4.2 (58)1 سال پیشبدون دیدگاه دستشو رو قلبش گذاشت و چشمهاش رو از ترس رو هم فشرد. نمیدونم چرا اینها تا منو می دیدن اینقدر می ترسیدن. عجیب و غیر طبیعی…
رمان وارث دل فصل دوم پارت۲۸ 4.8 (6)1 سال پیش۱ دیدگاه پسرم باتمام توانش گریه میکرد وکسی نبود ساکتش کنه. اشکم دراومده بود. عماد وارد خونه شد وبادیدن اون صحنه دستشو روی بازوم گذاشت. برگشتم سمت عماد…
رمان مادمازل پارت ۱۷۳ 4.4 (35)1 سال پیشبدون دیدگاه من تصمیمم رو گرفته بودم. و این تصمیم کاملا جدی و قطعی بود. نمیخواستم اون مردی باشج که زن داره، بچه هم داره اما مدام سعی داره…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۲۷ 5 (5)1 سال پیشبدون دیدگاه موهامو پشتم ریختم واب پاشم رو برداشتم وهرچی داخلش بود رو ریختم روی سرش که بلندشد وازم گرفت – ببین بچه جون فکر کردی کی هستی ها؟ …
رمان مادمازل پارت 172 4.1 (37)1 سال پیشبدون دیدگاه بعد از یه سکوت سنگین و طولانی ،آب دهنش رو به زحمت قورت داد و سعی کرد به خودش بیاد و وقتی اومد پرسید: -چی !؟…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۲۶ 4.4 (8)1 سال پیشبدون دیدگاه – چه خبر بیا بشین. – چیزه محمد من اومدم شکایت نامه بنویسم. – برای چی چیزی شده؟ – پسرمو دزدیدن پسرچندماهمو همه چیزو براش…
رمان مادمازل پارت ۱۷۱ 4.4 (35)1 سال پیشبدون دیدگاه از خونه زدم بیرون و همزمان یه پیام برای ترگل نوشتم و فرستادم. پیام حاوی یه آدرس بود که من ازش خواستم خودشو برسونه اونجا تا حرف…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۲۵ 4 (10)1 سال پیشبدون دیدگاه خواستم ساک کوچیکمو که داخلش لباس هام بود از بالا بردارم اما قدم نرسید. – من کمکت میکنم خانوم بداخلاق. کمی قدبلندی کرد وساک رو برام به…
رمان مادمازل پارت ۱۷۰ 4.1 (42)1 سال پیشبدون دیدگاه دستمو به سمت موهای آویزونش دراز کردم و دسته ای از موهاش رو پشت گوشش نگه داشتم. دیگه نمیشد هم به سقط کردن این بچه فکر کرد…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۲۴ 5 (6)1 سال پیشبدون دیدگاه بابا وعمو نگاهی بهم انداختن. بابا با عصبانیت دستشو داخل موهاش فرو برد وطول وعرض خونه رو یکی کرد. – میکشمش…عوضی. صداش اینقدر بلندشد…
رمان مادمازل پارت ۱۶۹ 3.7 (48)1 سال پیشبدون دیدگاه لبهامو رو هم مالیدم و پکر و دلگیر گفتم: -من که نمیدونستم فرزام! فکرشم نمیکردم این اتفاق بیفتاده! داد زد: -ولی…