رمان مادمازل پارت۱۶۷ 4.3 (32)

۱ دیدگاه
        من جلوی در داروخونه بودم و نیکو که برخلاف من اشتیاق بیشتری واسه فهمیدن باردار بودن یا نبودن من داشت رفته بود داخل که بی بی…

رمان مادمازل پارت۱۶۳ 3.6 (14)

۵ دیدگاه
        دستمو به آرومی پشت گردنم کشیدم و نگاهمو دوختم به رو به رو. این روزها خودمم نمیدونستم دارم چیکار میکنم! نمیدونستم چی خوبه و چی بد…

رمان مادمازل پارت ۱۶۲ 4.3 (27)

۱ دیدگاه
      فقط بهش خیره موندم بدون اینکه حرفی واسه گفتن داشته باشم. وقتی حقیقت رو میدونست چه جوری میشد لب به انکار حقایق گشود! در هر صورت مثل…

رمان مادمازل پارت ۱۵۹ 4.5 (22)

۳ دیدگاه
    دلتنگی بهانه ی قانع کننده ای نبود. کافی بود یه نفر اینجا به گوش بابا یا مامانی که میدونستم همنی منشی نفوذی و آنتنشون هست برسونه ترگل پاشو…