رمان نیستی ۱ پارت یکم

۱۳ دیدگاه
به نام خالق نام ها     ⭕️⭕️تذکر ⭕️⭕️مواردی که در خواندن رمان ترسناک نیستی باید به آنها توجه داشته باشید اول از همه رمان بر حسب واقعیت نوشته شده…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۸

۳ دیدگاه
جلوی آینه قرار میگیرم و خودمو نگاه میکنم… کبودی گونم خیلی تو چشمه… گوشه ی لبم هم پاره شده.. دستت بشکنه الهی…. اب که میزنم صورتم از درد جمع میشه…..…

رمان لیلیان پارت ۱۶

بدون دیدگاه
    حتی ابروهای خودم هم بالا می‌پرد و لیلیان چنان سر بالا می‌گیرد که صدای تق تق رگ‌های گردنش را می‌شنوم. مَهدی همچنان ناآرام است‌ و هیچ‌کدام چیزی از…

رمان ورطه دل پارت ۳۹

۱ دیدگاه
نگاهش می کنم:حالا چی شده منو از خوابم زدی؟در را می بندم روی لحاف می نشینم:باهم حرف بزنم؟تا صبح بیدارباشیم؟چشمانش گرد می شود:چی زدی؟ساقیت موتوریه؟نه که بین راه جواب سربسته…

رمان سرمست پارت ۷۳

۲ دیدگاه
    عرق از روی پیشونیم سر خورد و به فکم برخورد کرد. دلم بهم می‌پیچید.   با اینکه چیز زیادی نمی‌خوردم، اما زود به زود حالت تهوع میگرفتم!  …

رمان رخنه پارت ۷۹

بدون دیدگاه
    منم دلم نمی اومد. دست و دلم می لرزید تا همینجا دو بار دست به چنین کاری زده بودم. اما میدونستم هدف حافظ چیه؟! اون می دونست من…

رمان اردیبهشت پارت ۶۱

۱ دیدگاه
    انگشت شصتش رو کشید روی لبِ پایینی آرام .   آرام سرش رو کنار کشید ، اضطراب راه گلوشو درهم فشرده بود . عضلاتِ بدنش رو از روی…

رمان دروغ محض پارت 28

بدون دیدگاه
توو فکر همین چیزا بودم که کم کم چشام گرم شد و ب خواب عمیقی فرو رفتم.. && امیر علی && تماسو قطع کردم و گوشیو با عصبانیت پرت کردم…

رمان وارث دل پارت ۱۶

بدون دیدگاه
    رب ساعتی نشستم تا پاهام از بی حسی در اومد نگاهی به خورشید کردم تازه صبح شده بود. دهن کجی کردم به خودم شانس اوردم توی راه هیچ‌…

رمان اردیبهشت پارت ۶۰

۳ دیدگاه
  فصل پونزدهم :   سوم خرداد بود و هوا هنوز خنکای اردیبهشتی که گذشته بود رو با خودش داشت .   فراز سوار تاکسی فرودگاه … کمی شیشه رو…
در مسیر سرنوشت

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۷

۴ دیدگاه
جلوتر میاد و نگاه همه به سمتش کشیده میشه‌… راه رفتنش هم زیباست…چقد بده که ته دلم به میلاد حق میدم که هنوزم براش مهم باشه…. یه چیزی ته دلمو…

رمان او_را پارت۶٠🌸

بدون دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸   💗#رمان او_را … 💗 #قسمت_شصت   دوساعت بعد کنار زهرا ،محو حرف‌های سخنران شده بودم! “جلسات گذشته کمی راجع به اهمیت هدف و رسیدن به اون،صحبت کردیم. اما…

رمان دلباخته پارت ۱

بدون دیدگاه
    ” به نام انکه عشق را آفرید”   – نون خور اضافی نداشتیم که حالا داریم. زبون آدمیزاد حالیت می شه! یه روز مجبوری عروسم شدی قبولت کردم.…

رمان رخنه پارت ۷۸

بدون دیدگاه
    – چیه؟ نکنه حالا داری عقده هاش رو سر من خالی میکنی؟   دوباره سرش رو آروم به دیوار زد. – نه لامصب نه …چرا حرف توی گوشت…