رمان زنجیر و زر پارت ۱۸۴

بدون دیدگاه
  اروند:     گونه های سرخ شده‌ی افرا و ناله های زیرلبی‌اش نگرانش می‌کرد.     -افرا؟ عزیزم؟ بیدار نمی‌شی؟   -…   -خوشگل من؟     هیچ ری…

رمان زنجیر و زر پارت ۱۸۳

بدون دیدگاه
      موضوعاتی که حتی ناخواسته دوست نداشتم به آن ها بی‌اندیشم اما دکتر خسروی دانسته روی آن ها دست می‌گذاشت.     بیشتر جلسه در موردشان صحبت می‌کرد…

رمان زنجیر و زر پارت ۱۸۲

بدون دیدگاه
      قبل ترها استادشان بوده و اروند می‌گفت در حال حاضر جز او به شخص دیگری دورواطرافش اعتماد ندارد که بخواهد مرا به دستش بسپارد.     اوایل…

رمان زنجیر و زر پارت ۱۸۰

بدون دیدگاه
        حرارت بینمان جریان یافت و در این لحظه هیچ چیز جز بوسه های جادویی‌اش نمی‌خواستم. اما قبل از آن که به وصال شیرینمان برسیم، با صدای…

رمان زنجیر وزر پارت ۱۷۵

بدون دیدگاه
      -خیلی زود تکلیف نفس و بچه روشن شد. بعد اون سه سال تموم دنبالت اومدم افرا! بابام رفته بود. آراد هنوز خیلی بی‌تجربه بود. هانی افسرده شده…

رمان زنجیر وزر پارت ۱۷۳

بدون دیدگاه
    شوکه دهانم بسته شد.     -چه انتظاری داشتی افرا؟ انتظار داشتی با وجود اینکه اون زن می‌گفت بچه‌ی منو حامله‌س، با وجود اینکه داشت درد زایمان می‌کِشید…