#او_را #قسمت_بیستم_پنجم -ولی من خوشبخت نیستم…😢 باور کن… -باشه باور کردم😡 تو چه میفهمی بدبختی یعنی چی… دیگه سراغ من نیا خانوم😡 تو همون برو به ماشین بازیت برس! قبل…
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان او_را …💗 #قسمت_بیست_چهارم دیگه دلم نمیخواست ریخت عرشیا رو ببینم، از بعد ماجرای خودکشیش واقعا ازش بدم اومده بود، اخلاقاش خوب بود دوستم داشت ولی برای من،ضعف یک…
به چشمانش نگاه می کنم:بین تو و حلماچیزی بوده؟کمی مکث می کند:الان دیگه نه…آخرتاخر خط را می خوانم پس حساسیت حلما برای همین بود.کمی عقب می کشم:بریم پیش سردار؟از سوال…