رمان نیمه گمشده پارت 26

4.2
(5)

روز بعد …

🎤فلور🎤

زنگ واحد سارا رو زدم و بعد چند دقیقه با چهره ارایش شدش اومد بیرون …

ــ بریم اجی؟

اهومی گفتم و دستشو تو دستام گرفتم ، بوسه ای روش نشوندم و باهم حرکت کردیم سمت دانشگاه …

******

+عهههه ولم کن دیگه!

زد رو گونش و با حرس گفت

ــ خاک تو سرت میفهمن!

دستشو پس زدم و مشغول چسبوندن آدامسا رو صندلی شدم …
مرتیکه فک کرده نمیدونم رو سارا کراشه!
اخمی کردم و بعد انجام کارا رفتم سر صندلی خودم و روش نشستم ، همون لحظه بود که استاد اومد داخل …

🤘🏻🤘🏻🤘🏻🤘🏻🤘🏻🤘🏻🤘🏻🤘🏻🤘🏻🤘🏻

خواست از رو صندلیش بلند بشه ، ولی نشد …
با لحن فوق العاده عصبی گفت

ــ کی این کارو کرده؟
هرکی بگه کار کی بوده نمره بهش میدم

با این حرفش چشمام برقی زد و پریدم وسط کلاس …

+استاد من بودم ؛ حالا نمره میخوام
حداقل 5 نمره رو میگیرم دیگه؟!
هوممممممم؟

سری از روی تاسف تکون داد و هیچی نگفت …
بدون توجه بهش از کلاس زدم بیرون …

👑سارا👑

رفتم تو حیاط خونه نشستم و پیپمو گذاشتم بین لبام …
پوک عمیقی بهش زدم و ساکت به یه جا خیره شدم …
آرتا اومد و رو به روم نشست
بدون توجه بهش ، به بقیه چیزایی که تو سرم بود فکر کردم که صداش بلند شد

ــ چته؟
چرا نمیخندی؟
چرا ساکتی؟

عصبی نگامو بهش دوختم و گفتم

+اینقدر بدم میاد از اینایی که به محض اینکه
یکم تو فکر میرم و ساکت میشم هی میپرسن چته؟
چرا نمیخندی؟
چرا ساکتی؟
بابا دلقک پدرت که نیستم
دو دقه بزار یه بدبختیام فکر کنم

تک خنده ای کرد و پیپو ازم گرفت …
گذاشت بین لبای خوش فرمش و دودشو داخل ریه هاش فرستاد …

ــ به کدوم بدبختیات؟
در لحظه زندگی کن نادونِ خل و چل!

نفسمو آه مانند بیرون فرستادم و این بار سیگارمو در آوردم …
روشنش کردم و کام کوتاهی ازش گرفتم …

+دلم می‌خواد امروزو زندگی کنم اما امروز غمگینه
احساس می‌کنم تو فرودگاه خالی منتظر هواپیمام که منو ببره به یه روز خوشحال که زندگی کنم
“در لحظه زندگی کن “پیچیده ترین و سخت ترین جمله ایه که شنیدم…

ــ اگه حرفی هست که رو دلت سنگینی میکنه بگو
من گوش میدم بهت

+تو بگو …
بگو چرا انقد عصبیی!

پوزخندی زد و عجیب شروع کرد به حرف زدن …

ــ من یکیو داشتم که خیانت کرد
یکی که جونمو واسش میدادم …
میدونی خیانت چه دردی داره؟اونم از طرف کسی که عاشقشی …

سیگارمو ازم گرفت و این بار اونو کشید …

وختی داشت واسم حرف میزد ، بعضی جاها خندم میگرفت از شیطون بازیاشون و گاهی اشکام جاری میشدن از خیانت سیما …

+ﺍﺻﻼ ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ !!
ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ …
ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﯿﺲ ﺑﺸﯽ …
ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺷﺒﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﺨﯿﺮ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﺶ
ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﯽ …
ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﯼ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﯾﮑﻢ
ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺸﻪ …
ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻩ …
ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﻭ ﺩﻡ ﻧﺰﺩﯼ …
ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﺑﮕﯽ …
ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﺎﻫﺎﺗﻪ
ﺍﻻﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﯼ ﻭ ﻏﻢ
ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ …
ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ
ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﺴﺖ ﺗﻮﯼ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ

لبخند ملیحی زد و پیپمو پس داد
رفت داخل و دیگه بیرون نیومد …

🎼فلور🎼

سوت میزدم و ملودی جدیدی که آماده کرده بودمو تو ذهنم مرور میکردم …
زنگ موبایلم باعث شد سوت زدنام قطع بشه و برگردم طرفش …
آخرین گیره رو که به موهام زدم گوشیمو برداشتم …
شما آرکا بود …
تپش قلبم بالا رفت و لبام کش اومد …
با خودم گفتم :
اه!
این چه حس مزخرفیه ، آدم باش!
دیشب مست بوده ، یه عسلی خورده…

به معنای واقعی کلمه گند زدم تو حس و حال خودم …

ارکا داشت خودشو جر میداد که بلخره وصلش کردم … .

ــ کشتی منو !

نفسمو بیرون فرستادم و اروم زمزمه کردم “جونم؟!”
حواسم نبود چی داشتم میگفتم …

ــ جووون
بیا پایین میخوام ببرمت بیرون

+هوم؟
بیرون؟
تو؟
من؟
اصلااااا!

ــ گمشو پایین دیگه!
فقد میخوای سگ بشم
زود بیا

منتظر جوابم نموند و گوشیو قطع کرد …
بخدا که من امنیت ندارم!
اگه سارا بفهمه چی؟! …
با این حال دلم میگفت برم

کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون …
رفتم تو آسانسور و با ارتا شونه به شونه شدم …

ــ غلطای اضافه نکنین …
به آرکام گفتم ، اون هیچی حالیش نیست …
تو نذار ابروی خودت و اون بره

بهت زده نگاش میکردم و میخواستم حرفاشو هضم کنم که رفت پایین و من تنها موندم …
شونه ای بالا انداختم و رفتم سمت ماشین آرکا …

+سلام!
خوبی؟!

لبخند جذابی زد و گفت

ــ سلام ، بشین بریم

تا خواستم بشینم صدای سارا رو شنیدن که هر لحظه داشت تزدیک تر میشد …

ــ خوش میگذره؟!
کجا به سلامتی؟

چشمامو با زجر بستم و خووستم جواب بدم که آرکا کارو تموم کرد …

ــ میخوایم بریم بیرون اگه مجوزو صادر میکنی!

سارا از پشت بغلم کرد و آروم خندید

ــ اوکی ،مواظب باشین

و رفت داخل …

+بریم؟

اهومی گفت و نشست پشت فرمون …

🤍10 بعد🤍
ــ میشینی برم یه چیزی بیارم بخوریم؟

+اره برو خیالت تخت دونفره

حالا تو ماشین تتها بودم…
ضبط ماشینو روشن کردم و یکی از آهنگایی که حفظ بودم پخش شد …
گوشیمو در آوردم و یه استوری توپ واسه اینستا جور کردم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
*ترشی سیر *
2 سال قبل

عالی بود ♥️

Hedi
Hedi
2 سال قبل

واییی سارا خیلی قشنگه از ویدیو ها بیشتر بزار.عکس ازشون هم از پسرا هم از دختراا بزار لطفا❤😍🤩😍🤩🤩🤩❤❤❤❤❤❤❤❤

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.