رمان شیطان یاغی پارت 140 4.3 (87)2 ماه پیش۳ دیدگاه پوک محکمی به سیگارش زد… -حواسم بهش هست…! بابک سکوت کرد. پاشا مطمئن بود و کسی نمی توانست منصرفش کند. ریختن خونی دیگر، جنگ بزرگی را به راه می…
رمان شیطان یاغی پارت 139 4.3 (100)2 ماه پیش۱ دیدگاه با نگرانی نگاهش به چشمان بسته افسونی بود که انگار قصد به هوش آمدن نداشت… اجزای صورتش را تک به تک گذراند و در آخر موهای پخش شده اش…
رمان شیطان یاغی پارت 138 4.3 (110)2 ماه پیش۲ دیدگاه افسون رنگش پرید و حرف زدن از یادش رفت. یاد دیشب و جیغ هایش افتاد. صدای التماس هایش را برای لذت بیشتر توی گوشش بود… -یادته دیشب چطور جیغ…
رمان شیطان یاغی پارت 137 4.3 (109)2 ماه پیش۱ دیدگاه پاشا خونسرد جواب داد. -نمیرم بابک…! بابک جا خورد. -یعنی چی پاشا…؟ نمی تونی از همچین چیزی بگذری…؟! اصلا برایش مهم نبود… -جون افسون برام مهمتره… هرچی کمتر تو…
رمان شیطان یاغی پارت 136 4.4 (85)2 ماه پیش۱ دیدگاه پاشا عکس العملی نشان نداد… بابک چشم باریک کرد… – نگو که خودت واردشون کردی…؟! پاشا سیگار دیگری آتش زد و کنج لبش گذاشت… این روزها زیاد سیگار می…
رمان شیطان یاغی پارت 135 4.3 (94)2 ماه پیش۳ دیدگاه پاشا مات شد… افسون و چشمان پر از آبش دلش را آتش زد… از لحن و بوی حرفش حس مالکیت می بارید… -افسون…؟! دخترک اشکش را پاک کرد و…
رمان شیطان یاغی پارت 134 4.2 (123)2 ماه پیش۲ دیدگاه تمام فکر و ذکرش ان دختری بود که اگر دیر جنبیده بود به طور حتم زیر مشت و لگدهای پاشا جان می داد…؟! این دختر کی بود که چنین…
رمان شیطان یاغی پارت 133 4.3 (106)2 ماه پیش۱ دیدگاه وجود پاشا را خشم فرا گرفت… -اینجا چه غلطی می کنه…؟! بابک هم هول کرده بود… -نمی دونم با خودت کار داره…! پاشا دست مشت کرد و زیر لب…
رمان شیطان یاغی پارت 132 4.3 (98)2 ماه پیش۳ دیدگاه ملیحه لب گزید… -برات نامه گذاشتم اما مثل اینکه اون نامه هیچ وقت به دستت نرسید…!!! اسفندیار نفسش را سخت بیرون داد. روزهای سیاه گذشته قرار نبود هیچ…
رمان شیطان یاغی پارت 131 4.5 (88)3 ماه پیش۱ دیدگاه هجوم خون را توی صورتم حس کردم. درست بود که دیگر مانند قبل خجالت نمی کشیدم اما اشاره مستقیمش به دیشب باعث شد تیره کمرم به عرق بنشیند و…
رمان شیطان یاغی پارت ۱۳۰ 4.3 (140)3 ماه پیش۱ دیدگاه از دست عمه ملی دوست داشتم سر به دیوار بکوبم… او هم به جمع دوستان یونیکی پیوسته بود که مدام اذیتم می کردند… توی آینه نگاهی…
رمان شیطان یاغی پارت ۱۲۹ 4.3 (125)3 ماه پیش۱ دیدگاه -پاشا… خوا.. هش… می کنم…!!! امان نداد و من را روی پایش گذاشت و لب روی لبم گذاشت… **** نگاه دریده و هیزش روی گونه های…
رمان شیطان یاغی پارت ۱۲۸ 4.4 (142)3 ماه پیش۱ دیدگاه -خوردم چی رو…؟! تارا نوچی کرد: من موندم این شوهرش چطور با این سکس کرده که این هنوز هرچی ما بگیم عین علامت سوال میشه…؟! به نظرت با…
رمان شیطان یاغی پارت ۱۲۷ 4.4 (117)3 ماه پیش۵ دیدگاه وحشت زده نگاه افسون کرد و دخترک را سمت خود کشید… با دیدن صورت غرق در خونش نفسش رفت… توی گوشش زد و اسمش را چند بار صدا…
رمان شیطان یاغی پارت ۱۲۶ 4.4 (125)3 ماه پیش۲ دیدگاه چشمان افسون برق داشتند. این دو روز بهش خوش گذشته بود. چیزی را تجربه کرده بود که برایش بی نهایت خاص و متفاوت بود مخصوصا توجهات پاشا و…