سعی کردم حواسم رو پرت کنم تا یادم بره گلبرگ دقیقا توی بغلمه   با صدای آرومی پرسید _ دیشب بعد از اون اتفاق چرا برنگشتی خونه ی…

      هوا کاملا تاریک شده بود و قرار بود دوباره شب رو با سامیار تنها بشم   ماشین رو توی حیاط برد   قبل از اینکه پیاده بشه…

    _ گردنمو ول کن تو دو کلا حرف حساب بزنیم!   فشار دستم رو روی گردنش بیشتر کردم   _ من حرف حسابمو با ضرب و شتم حالیت…

      همونجور که گردنش رو چسبیده بودم از پشت دیوارک بیرون اومدم   _ کاوه اون دستبندو بیار!   مازیار سعی کرد خودش رو کنار بکشه _ چیکار…

      به سختی از تخت پایین اومدم و هردو از اتاق بیرون رفتیم   دستمو به دیوار تکیه دادم تا بتونم راه برم ناگهانی به طرفم چرخید  …

    لبخند نامحسوسی روی لبم نشست خوب یاد گرفته بودم آتو جمع کنم تبدیل به اسلحه کنم!   همون لحظه صدای گوشیم بلند شد. با دیدن اسم کاوه ابرویی…

    ***   ” گلبرگ ”   _ گلبرگ بیا این صندلی دونفره رو واسه خودمون جا گرفتم   دستمو به بدنه ی اتوبوس تکیه دادم تا سیاهی جلوی…

  لبش رو به لبم رسوند… از تصور اینکه بازم بخواد دندونش توی لبم فرو بره ناخواسته پلکامو روی هم فشردم و توی خودم جمع شدم   برخلاف تصورم لبش…

    براش نوشتم _ من امشب نمیتونم بیام درا رو قفل کن بخواب!   _ اگه نیای من خوابم نمیبره!   _ باز تنت میخاره؟!   _ حالم خوب…

    ***   ” گلبرگ ”   اصلا حواسم توی کلاس نبود! دو روز بود که سام رو درحد نیم ساعت فقط دیده بودم   دوشب بود که تنها…

    گلناز رو بوسیدم و باهاشون خداحافظی کردم . مامان همچنان باهام سرسنگین بود. وقتی رفتن در رو بستم و دستامو بغل گرفتم و برگشتم داخل. هنوزم حالم بد…

      چشمام از تعجب گرد شد. اینا داشتن در مورد چی حرف میزدن؟   با تردید پرسیدم _ منظورت این بود که تاریخ پریودم عوض شده مگه نه؟…

  ***   ” گلبرگ ”   به محض اینکه از در مدرسه بیرون رفتم، صدایی آشنا اسممو صدا زد   هراسون سرمو چرخوندم و با دیدن نوید که با…

      سام مشتش رو روی فرمون ماشین کوبید _ گوه خورده مرتیکه چشم منو دور دیده…   _ مزاحم که نشد فقط هر روز توی یه تایم خاصی…