رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۵

بدون دیدگاه
اون فکر میکرد برا شهوت و هوسم بهش نزدیک شدم…. ولی من به هزار دلیل اینکار رو کردم که شاید دلیل هزارمش هوس بود…. لعنت بهم..لعنت بهم.. میخواستم با نزدیک…

رمان ورطه دل پارت ۳۸

۱ دیدگاه
تیرداد:سبحان کارپیداکردی؟سبحان لبخندی می زند:نه مهندس با همین گوسفندا می گذرونم…هنوز نتوانستم از تیرداد بپرسم سبحان را از کجا می شناسد:خیله خب رضایی رانندم زنش دم زا بوده رفته مرخصی…

رمان رخنه پارت ۷۶

۳ دیدگاه
    – میدونی چقدر احمقانه به نظر میرسه که من دارم کمال آرامشم رو به کار میگیرم؟   جایز ندونستم بیشتر از این نقش بازی کنم. ازش ترسی نداشتم…

رمان اردیبهشت پارت ۵۶

۱ دیدگاه
    توی چشمهای ملی خانم برق ملایمی نشست که برای آرام خوشایند نبود … حسی بود ، انگار مصالحه بود … آتش بس بود !   – ازش دل…

رمان وارث دل پارت ۱۳

۱ دیدگاه
      مریم با حرص گفت : -حقش بود دختره ی عوضی. به چه جراتی جلوی من عریون می گرده امیر به چه حقی‌. نگاهی انداختم طوری که خودش…

رمان اردیبهشت پارت ۵۵

۱ دیدگاه
    سرش رو باز پایین انداخت ، بسیار سعی می کرد نگاهش با نگاه فراز تلاقی نکنه … بر خلاف فراز که هنوز لب به چیزی نزده بود و…

رمان دروغ محض پارت 26

بدون دیدگاه
ریز لبخندی زد و فشار ریزی به دستام ، وارد کرد : _ یه زمانی.. یه زن و مرد ایرانی؛تصمیم به ازدواج میگیرن!. این در حالی بوده که خونواده هاشون…

رمان سرمست پارت ۷۱

بدون دیدگاه
    پوف نسبتا بلندی کشیدم که حسن دستش و روی شونه‌م گذاشت. – مشخصه از درون داری خودخوری میکنی! درمانت دست منه آق دکتر.   میدونستم که منظورش همون…

رمان لیلیان پارت ۱۴

بدون دیدگاه
    مامان می‌پرسد:   – خوبی؟ رنگت پریده؟   زبان روی لب‌های خشکیده‌ام می‌کشم.   – خوبم، چیزی نیست.   حاج سیدمیرحسن می‌پرسد:   – باباجان، سیدعلی کجا رفت؟…

رمان رخنه پارت ۷۵

بدون دیدگاه
    دست روی سرم گذاشتم. بعد از تحمل کردن اون فشار لعنتی ناشی از قرص ها و دردی که داشتم، این بد ترین عذاب بود. بوسه ای روی سر…

رمان ورطه دل پارت ۳۷

۱ دیدگاه
نگاهش می کنم باهم پیاده می شویم درب ماشین را قفل می کند بامن همقدم می شود:یه سوال برای اینکه حوصلت سرنره  بپرسم؟باخنده نگاهش می کنم بهانه ای بهتراز این…

رمان اردیبهشت پارت ۵۴

۲ دیدگاه
    صداش می لرزید . حلقه اشک کمرنگی که چشم هاش رو خیس کرده بود ، باعث می شد چهره ی آرام رو تار ببینه . بغض به گلوش…