رمان لاوندر پارت59

بدون دیدگاه
      این مرد همینجوری هم شاکی بود   به وضوح مشت شدن دستاش رو حس کردم   چشمای نافذش رو توی صورتم چرخوند   چیزی نگفت و بی…

رمان لاوندر پارت ۵۸

بدون دیدگاه
  تماس رو بدون حرفی قطع کردم   وقتی خیالم راحت شد که عمران از اتاق بیرون رفت صفحه ی لپ تاپ رو به هم کوبیدم   سیگاری دود کردم…

رمان لاوندر پارت ۵۷

بدون دیدگاه
  _ کجا؟   _ شرکت دیگه   _ دیگه پیاده نمی‌ری شرکت خودم می‌برمت   نگاهی به ساعتم انداختم   _ اینجوری که ما رو باهم می‌بینن. مگه نمی‌خواستی…

رمان لاوندر پارت ۵۶

بدون دیدگاه
    ناباور بهش نگاه کردم   با این حرفش داشت به شک مامان دامن می‌زد   مامان لبشو به دندون گرفت   آرمین روی مبل نشست   _ منم…

رمان لاوندر پارت۵۵

بدون دیدگاه
    خدا رو شکر کردم که حداقل قبل از اومدن مامان کارها تموم شد و اون زن رفت   دکمه ی آیفونو فشار دادم و سریع لباس مناسبی پوشیدم…

رمان لاوندر پارت ۵۴

بدون دیدگاه
  ابرویی بالا انداخت و بلند شد   چنگی به موهاش زد و رو به روم ایستاد   _ نصف شبی سرتو گذاشتی روی سینه ی من جای بالش و…

رمان لاوندر پارت ۵۳

بدون دیدگاه
      توی تاریکی به سختی تونستم صورتشو ببینم   چشماش بسته بود و انگار خواب بود   دوباره مچم رو کشید جوری که محکم روی سینه اش افتادم…

رمان لاوندر پارت ۵۲

بدون دیدگاه
      ناباور پشت دستمو روی لبم کشیدم با دیدن رد خون وحشتم بیشتر شد   گفته بودن این مرد وحشیه اما من چشممو روی همه ی اینا بسته…

رمان لاوندر پارت۵۱

بدون دیدگاه
      هر کدوم از دکمه های پیراهنش که باز میشد قلب منم باهاش پایین می‌ریخت   رو به طرف من کرد همونجا کنار در ایستاد   با یه…

رمان لاوندر پارت ۵۰

بدون دیدگاه
    مجبور بودم باهاش برم تا بتونم حرف بزنم و قانعش کنم بودنمون باهم زیر یه سقف درست نیست   در ساختمون رو باز کرد دستشو پشت شونه‌م گذاشت…

رمان لاوندر پارت ۴۸

بدون دیدگاه
  ***   ” مدیا ”   لباس راحتی رو همون جور مچاله توی چمدون چرخدار انداختم وقت نداشتم تا بزنم و مرتب کنم   مامان چرخی توی اتاق زد…

رمان لاوندر پارت ۴۷

بدون دیدگاه
  ادامه ی حرفشو مزه مزه کرد و به زبون آورد   _ می‌خوام تا اون زمان دختر خونه‌م بمونه   پوزخندی زدم ازم میخواست برم لب چشمه و تشنه…

رمان لاوندر پارت ۴۶

بدون دیدگاه
      دندونام از وحشت به هم می‌خورد   خود لعنتیش از کابوسام هم وحشتناک تر بود   بدتر از همه، این قلب بی صاحابم بود که با همه…

رمان لاوندر پارت ۴۵

بدون دیدگاه
        با تردید بهم نگاه کرد   انگار دلش نمی‌خواست منو از این حبسی که با آغوشش درست کرده بود آزاد کنه   باید هرجور شده از…