رمان لاوندر پارت592 سال پیشبدون دیدگاه این مرد همینجوری هم شاکی بود به وضوح مشت شدن دستاش رو حس کردم چشمای نافذش رو توی صورتم چرخوند چیزی نگفت و بی…
رمان لاوندر پارت ۵۸2 سال پیشبدون دیدگاه تماس رو بدون حرفی قطع کردم وقتی خیالم راحت شد که عمران از اتاق بیرون رفت صفحه ی لپ تاپ رو به هم کوبیدم سیگاری دود کردم…
رمان لاوندر پارت ۵۷2 سال پیشبدون دیدگاه _ کجا؟ _ شرکت دیگه _ دیگه پیاده نمیری شرکت خودم میبرمت نگاهی به ساعتم انداختم _ اینجوری که ما رو باهم میبینن. مگه نمیخواستی…
رمان لاوندر پارت ۵۶2 سال پیشبدون دیدگاه ناباور بهش نگاه کردم با این حرفش داشت به شک مامان دامن میزد مامان لبشو به دندون گرفت آرمین روی مبل نشست _ منم…
رمان لاوندر پارت۵۵2 سال پیشبدون دیدگاه خدا رو شکر کردم که حداقل قبل از اومدن مامان کارها تموم شد و اون زن رفت دکمه ی آیفونو فشار دادم و سریع لباس مناسبی پوشیدم…
رمان لاوندر پارت ۵۴2 سال پیشبدون دیدگاه ابرویی بالا انداخت و بلند شد چنگی به موهاش زد و رو به روم ایستاد _ نصف شبی سرتو گذاشتی روی سینه ی من جای بالش و…
رمان لاوندر پارت ۵۳2 سال پیشبدون دیدگاه توی تاریکی به سختی تونستم صورتشو ببینم چشماش بسته بود و انگار خواب بود دوباره مچم رو کشید جوری که محکم روی سینه اش افتادم…
رمان لاوندر پارت ۵۲2 سال پیشبدون دیدگاه ناباور پشت دستمو روی لبم کشیدم با دیدن رد خون وحشتم بیشتر شد گفته بودن این مرد وحشیه اما من چشممو روی همه ی اینا بسته…
رمان لاوندر پارت۵۱2 سال پیشبدون دیدگاه هر کدوم از دکمه های پیراهنش که باز میشد قلب منم باهاش پایین میریخت رو به طرف من کرد همونجا کنار در ایستاد با یه…
رمان لاوندر پارت ۵۰2 سال پیشبدون دیدگاه مجبور بودم باهاش برم تا بتونم حرف بزنم و قانعش کنم بودنمون باهم زیر یه سقف درست نیست در ساختمون رو باز کرد دستشو پشت شونهم گذاشت…
رمان لاوندر پارت 492 سال پیشبدون دیدگاه مرد شاکی از جا بلند شد و به طرفم اومد و با اخم های درهم پرسید _ خانم شما چطور اومدین تو خونه ی ما؟ خودمو…
رمان لاوندر پارت ۴۸2 سال پیشبدون دیدگاه *** ” مدیا ” لباس راحتی رو همون جور مچاله توی چمدون چرخدار انداختم وقت نداشتم تا بزنم و مرتب کنم مامان چرخی توی اتاق زد…
رمان لاوندر پارت ۴۷2 سال پیشبدون دیدگاه ادامه ی حرفشو مزه مزه کرد و به زبون آورد _ میخوام تا اون زمان دختر خونهم بمونه پوزخندی زدم ازم میخواست برم لب چشمه و تشنه…
رمان لاوندر پارت ۴۶2 سال پیشبدون دیدگاه دندونام از وحشت به هم میخورد خود لعنتیش از کابوسام هم وحشتناک تر بود بدتر از همه، این قلب بی صاحابم بود که با همه…
رمان لاوندر پارت ۴۵2 سال پیشبدون دیدگاه با تردید بهم نگاه کرد انگار دلش نمیخواست منو از این حبسی که با آغوشش درست کرده بود آزاد کنه باید هرجور شده از…