رمان لاوندر پارت ۷۴4 ماه پیش13 دیدگاه آرمین وصیت نامه رو برداشت و مشغول خوندن شد چشمام به درز در چسبیده بود تا ببینم چی میشه تمام حالتاش رو از نظر گذروندم صورتش…
رمان لاوندر پارت ۷۳4 ماه پیشبدون دیدگاه خجالت زده تکونی به خودم دادم سریع برای اینکه فکری به ذهنش نیاد توضیح دادم _ چیزی نیست خورد به شوفاژ اینجوری شد بابا…
رمان لاوندر پارت ۷۲5 ماه پیشبدون دیدگاه _ باور کردن یا نکردنش با خودت! مشتم رو به سختی مهار کردم تا بار دیگه شیشه ی پنجره رو پایین نیاره _ میخوام اون ارث و…
رمان لاوندر پارت ۷۱5 ماه پیشبدون دیدگاه لرزه ای به تنم افتاد تا جایی که میدونستم عمران که اومد توی اتاق در بسته بود چطور آرمین از جزئیات خبر داشت؟ شاید…
رمان لاوندر پارت ۷۰5 ماه پیش1 دیدگاه شوک زده مقنعهام رو جلوتر کشیدم تا اون روز فکر میکردم عمران فقط رقیب کاری آرمینه! اون روز چشم من باز شد و فکرای دیگه…
رمان لاوندر پارت ۶۹5 ماه پیشبدون دیدگاه نفس حبس شده ام رو بیرون دادم خودم رو جمع کردم زبونم قفل شده بود با همه ی این کاراش بازم نمیتونستم نخوامش …
رمان لاوندر پارت ۶۸5 ماه پیشبدون دیدگاه _ همه چی رو به راهه؟ چیزی اذیتت نمیکنه؟ چونه ام از شدت بغض لرزید انگار پدرم حس کرده بود که چیزی دخترش رو آزار داده…
رمان لاوندر پارت ۶۷5 ماه پیشبدون دیدگاه کمرم رو محکم گرفت و من رو صاف نگه داشت _ امشب تا صبح هردو توی این آتیشی که درست کردی میسوزیم سوگلی! این آتیشی بود…
رمان لاوندر پارت ۶۶5 ماه پیشبدون دیدگاه لباس هایی که توی مهمونی پوشیده بودم رو توی چمدون زیرلباسام قایم کردم تا نبینه لامپ اتاق رو خاموش کردم و سریع خودم رو زیر پتو چپوندم…
رمان لاوندر پارت ۶۵5 ماه پیشبدون دیدگاه جلوی در ایستادم و آروم نگاهی به داخل سالن انداختم مهمونی شلوغی بود و کمی امیدوار شدم که توی شلوغی زیاد دیده نمیشم سعی…
رمان لاوندر پارت ۶۴5 ماه پیشبدون دیدگاه 7 حالا که داشت من رو اذیت میکرد بد نبود ببینم آستانه ی تحملش تا کجاست! لبخند کمرنگی زدم و بهش نزدیک شدم روی پنجه ی…
رمان لاوندر پارت ۶۳5 ماه پیشبدون دیدگاه چشمام از حیرت گرد شد و شوک زده عقب رفتم ابروهام درهم گره خورد _ چی؟ میفهمین چی دارین میگین جناب صفوی؟ من کنار عمران…
رمان لاوندر پارت۶۲5 ماه پیشبدون دیدگاه چشمای اشکیش رو به صورتم دوخت _ از تو به کی پناه ببرم؟ مستقیم به چشماش خیره شدم ترس مدیا از من بود؟ بی حرف…
رمان لاوندر پارت ۶۱5 ماه پیشبدون دیدگاه *** ” آرمین ” با فرو رفتن چیز تیزی توی بازوم و سوزشش ، صورتم رو جمع کردم سوالی که از خودم پرسیدم این بود:…
رمان لاوندر پارت ۵۸6 ماه پیشبدون دیدگاه تماس رو بدون حرفی قطع کردم وقتی خیالم راحت شد که عمران از اتاق بیرون رفت صفحه ی لپ تاپ رو به هم کوبیدم سیگاری دود کردم…