رمان لاوندر پارت ۵۳

بدون دیدگاه
      توی تاریکی به سختی تونستم صورتشو ببینم   چشماش بسته بود و انگار خواب بود   دوباره مچم رو کشید جوری که محکم روی سینه اش افتادم…

رمان لاوندر پارت ۵۲

بدون دیدگاه
      ناباور پشت دستمو روی لبم کشیدم با دیدن رد خون وحشتم بیشتر شد   گفته بودن این مرد وحشیه اما من چشممو روی همه ی اینا بسته…

رمان لاوندر پارت۵۱

بدون دیدگاه
      هر کدوم از دکمه های پیراهنش که باز میشد قلب منم باهاش پایین می‌ریخت   رو به طرف من کرد همونجا کنار در ایستاد   با یه…

رمان لاوندر پارت ۵۰

بدون دیدگاه
    مجبور بودم باهاش برم تا بتونم حرف بزنم و قانعش کنم بودنمون باهم زیر یه سقف درست نیست   در ساختمون رو باز کرد دستشو پشت شونه‌م گذاشت…

رمان لاوندر پارت ۴۸

بدون دیدگاه
  ***   ” مدیا ”   لباس راحتی رو همون جور مچاله توی چمدون چرخدار انداختم وقت نداشتم تا بزنم و مرتب کنم   مامان چرخی توی اتاق زد…

رمان لاوندر پارت ۴۷

بدون دیدگاه
  ادامه ی حرفشو مزه مزه کرد و به زبون آورد   _ می‌خوام تا اون زمان دختر خونه‌م بمونه   پوزخندی زدم ازم میخواست برم لب چشمه و تشنه…

رمان لاوندر پارت ۴۶

بدون دیدگاه
      دندونام از وحشت به هم می‌خورد   خود لعنتیش از کابوسام هم وحشتناک تر بود   بدتر از همه، این قلب بی صاحابم بود که با همه…

رمان لاوندر پارت ۴۵

بدون دیدگاه
        با تردید بهم نگاه کرد   انگار دلش نمی‌خواست منو از این حبسی که با آغوشش درست کرده بود آزاد کنه   باید هرجور شده از…

رمان لاوندر پارت ۴۴

بدون دیدگاه
      خودکاری که از شدت استرس بین انگشتام عرق کرده بود رو به طرف آرمین گرفتم   نگاه مستقیمش به چشمام انداخت دستشو بالا آورد   جوری خودکار…

رمان لاوندر پارت ۴۳

بدون دیدگاه
        سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم   باید حرفی میزدم تا مطمئن بشه   _ من خودم قبول کردم چون…   سریع و شاکی توپید…

رمان لاوندر پارت ۴۲

بدون دیدگاه
    با عمران خداحافظی کردم و تماس رو قطع کردم   اگه آرمین فهمیده بود هک اطلاعاتش کار من بوده محال بود بخواد باهام ازدواج کنه!   ضربه هایی…

رمان لاوندر پارت ۴۱

بدون دیدگاه
    لیوان آب رو روی میز گذاشتم   _ من هنوز آمادگی ندارم فردا نمیتونم!   بلافاصله آرمین سیگار دیگه ای در آورد و آتیش زد   _ مشکلی…

رمان لاوندر پارت ۴۰

بدون دیدگاه
  ***   _ هیچ کس رو نمیشه از روی ظاهرش شناخت!   سعی کردم نگاهمو از مهیار بدزدم   _ من هروقت سخت گیری بهت کردم به خاطر خودت…

رمان لاوندر پارت ۳۹

بدون دیدگاه
      هوا کاملا روشن شده بود   آخرین نخ سیگارم رو توی جاسیگاری له کردم و از اتاق بیرون زدم   حاج خانم از در حیاط داخل اومد…

رمان لاوندر پارت ۳۸

بدون دیدگاه
        مهیار با همون جدیت جواب داد   _ مدیا باید فکر کنه جوابش رو خودم بهتون اطلاع میدم   و باز هم دستای آرمین که مشت…