رمان لاوندر پارت ۴۶

4.4
(32)

 

 

 

دندونام از وحشت به هم می‌خورد

 

خود لعنتیش از کابوسام هم وحشتناک تر بود

 

بدتر از همه، این قلب بی صاحابم بود که با همه ی اینا بازم تند تند براش می‌کوبید

 

سیگارشو آتیش زد

کام عمیقی ازش گرفت و دودشو محکم بیرون داد

 

دستشو دوباره به سرشونه ی برهنه ام رسوند

 

دو بنده ی لباسم رو محکم پایین فرستاد

 

لباس شل شد و تا نیمه ی تنم پایین اومد

 

تنم مور مور شد

 

دستمو بردم پشت لباسم و زیپ رو تا وسط پایین کشیدم اما بقیش نتونستم

 

مشغول ور رفتن با زیپ بودم

عرق از سر و صورتم جاری شده بود

 

با یه پک عمیق سیگارشو به انتها رسوند و فیلترش رو به طرف سطل آشغال نشونه گرفت

 

نزدیک اومد و قبل از اینکه بخوام حرکتی کنم دستش رفت پشت سرم و زیپ رو کامل پایین کشید

 

داغی سر انگشتاش روی پوست کمرم نشست

 

اجازه نداد لباس پایین بیفته محکم کمرمو به دیوار چسبوند

 

دستشو روی کمرم حرکت داد

 

مسخ شده و بدون پلک زدن جسمم بین دستاش خشک شده بود

 

_ هیچوقت برای هیچ کس این کمرمو نچرخون!

 

انگشتشو روی لبم کشید

 

برق به تنم وصل شد

 

_ جز به جز تنت متعلق به منه! نابود میکنم کسی که کوچکترین نگاهی به حریمم بندازه

 

سرش پایین اومد

با برخورد داغی نفسش به صورتم، چشمام سیاهی رفت

 

 

 

سرش هر لحظه پایین تر میومد

 

بالاخره تیرش به هدف خورد و لباشو که کم از ذغال داغ نداشت، روی لبم نشوند

 

گویی برق به تنم وصل شد

 

گرمای تنش بیشتر از اونی که فکرش رو میکردم می‌تونست منو از پا دربیاره!

 

مسلما مقاومت من خیلی زود می‌شکست

 

نمی‌تونستم اجازه بدم پیش روی کنه

 

با ناخنای بلندم به دیوار چنگ زدم تا راه فراری پیدا کنم

 

ناخنم شکست و سوزشی سر انگشتم پیچید

 

صورتم مچاله شد

 

به سختی نفسامو بیرون دادم

 

بین اندام درشتش گیر افتاده بودم

 

_ مدیا درو باز کن

 

با شنیدن صدای بابا از پشت در و اون وضعیتی که دچارش بودم وحشتم هزار برابر شد

 

دستمو به سختی بالا آوردم و وسط سینه ی آرمین گذاشتم و سعی کردم هولش بدم

 

سرشو آروم کنار کشید

 

آرمین بی توجه به اینکه بابام پشت در بود، نگاهشو توی صورتم چرخوند و آروم کنار کشید

 

کشون کشون و با همون لباسی که با دستام به سختی به تنم چسبونده بودم تا پایین نیفته و دار و ندارم رو به نمایش نذاره، و بغضی که هرآن ممکن بود بترکه و آبروی دلم رو ببره خودمو جلوی آینه رسوندم

 

تمام موهام باز شده و آشفته روی صورت و شونه هام ریخته بود

 

چشمام قرمز، خط چشمم و ریملم پخش شده و زیر پلکام ریخته بود

 

_ دخترم مشکلی پیش اومده؟

 

با شنیدن دوباره صدای بابا چنگی به صورتم زدم

 

 

 

 

***

 

” آرمین ”

 

دست در جیب به دختری نگاه می‌کردم که وحشت زده از آینه به چهره ی آشفته ی خودش نگاه می‌کرد

 

یکی از دستامو از جیبم درآوردم

 

با پشت انگشت اشاره ام گوشه ی لبمو پاک کردم

انگشتمو بالا آوردم

 

رد رژلبش روش مونده بود

 

لبخند کجی روی لبم نشست

 

طعم لبش بدجور بهم چسبیده بود

 

جوری که هوس می‌کردم تکرارش کنم

 

با شنیدن صدای کاووس، دستمو پایین انداختم

 

با گام های بلند خودمو به مدیا رسوندم

 

دستمو روی شونه ی برهنه‌ش گذاشتم

 

لرزش شونه هاشو زیر دستم حس کردم

 

قوی تر از اونی نشون می‌داد که بخواد بروز بده از من می‌ترسه!

 

سرمو کنار گوشش خم کردم

 

_ می‌خوام پدرت ما رو باهم ببینه که از این اتاق بیرون می‌ریم

 

بلافاصله سرشو بلند کرد

 

نیاز نبود حرف بزنه

من نگاه این دختر رو از حفظ بودم

 

شنلش رو از روی زمین برداشتم و روی شونه‌ش انداختم

 

مسخ شده سرجاش حرکت نمی‌کرد

 

انگشتمو لا به لای موهاش فرستادم و زیر شنل جا دادم

 

کتمو پوشیدم

دستمو پشت شونه‌ش گذاشتم

 

به سختی قدم برداشت و باهام همقدم شدم

 

به محض باز شدن در، دستای مشت شده ی کاووس پایین افتاد

 

 

 

 

جاخورده قدمی عقب رفت و گره ابروهاش از هم باز شد

 

انگار انتظار نداشت منو توی اتاق مدیا ببینه

 

نگاهشو به طرف دخترش کشوند و اجرای صورتش رو با دقت از نظر گذروند

 

طولی نکشید که اخم به صورتش برگشت

 

_ با مدیا کار داشتی کاووس خان؟ من میرم بیرون

 

حرکت کردم تا برم همون لحظه مچ دستمو گرفت

 

_ صبر کن آرمین خان با خودت کار دارم

 

با تکون آرومی مچم رو آزاد کردم

 

_ بریم توی حیاط چند کلمه باهات حرف دارم

 

نیم نگاهی به صورت آشفته ی مدیا انداختم

 

بی حرف جلوتر راه افتادم و کاووس هم دنبالم اومد

 

حیاطی که تا یک ساعت قبل پر از جمعیتی بود که همه منتظر بودن عقد منو ببینن، حالا خالی شده و کمتر کسی دیده می‌شد

 

گوشه ای ترین قسمت حیاط ایستادم و به دیوار تکیه دادم

 

پاکت سیگار رو از جیبم بیرون کشیدم و یه نخش آتیش زدم و گوشه ی لبم جا دادم

 

درست مثل دفعه ی قبل متعجب به سیگارم نگاه کرد

انگار توقع داشت بعد از برخورد قبلی دیگه سیگار نکشم!

 

_ می‌شنوم کاووس خان

 

رو به روم ایستاد

 

_ بببین پسرم همونجور که خودت هم میدونی من روی تو حساب می‌برم که دخترم رو سپردم دستت و خیالم ازت راحته

 

دود سیگار رو از دهنم بیرون فرستادم

 

_ مشکل چیه؟

 

کاووس دستی به محاسنش کشید

برای گفتن حرفش تردید داشت

 

_ تا زمانی که برای دخترم عروسی نگرفتی و نبردیش توی خونه ی خودت، زنت محسوب نمیشه

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 32

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان التیام 4.1 (14)

۱ دیدگاه
  خلاصه: رعنا دختری که در روز ختم مادرش چشمانش به گلنار، زن پدر جدیدش افتاد که دوشادوش پدرش ایستاده بود. بلافاصله پس از مرگ مادرش پی به خیانت مهراب،…

دانلود رمان پشتم باش 3.9 (7)

۷ دیدگاه
  خلاصه: داستان دختری بنام نهال که خانواده اش به طرز مشکوکی به قتل میرسند. تنها فردی که میتواند به این دختر کمک کند، ساتکین یک سرگرد تعلیقی است و…

🦋🦋 رمان درخواستی 🦋🦋 4.2 (14)

۴۹ دیدگاه
    🔴دوستان رمان های درخواستی خودتون رو اینجا کامنت کنید،تونستم پیدا کنم تو سایت میزارم و کسانی که عضو کانال تلگرامم هستن  لطفا قبل درخواست اسم رمان رو تو…

دانلود رمان فودوشین 3.5 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه: آرامش بدلیل اینکه در کودکی مورد آزار و تعرض برادرش قرار گرفته در خانه‌ای مستقل، دور از خانواده با خواهرش زندگی می‌کند. خواهرش بخاطر آرامش مدام عروسیش را…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x