رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۷2 سال پیشبدون دیدگاه با صدای دوبارهی در زدن به خودش میآید. با اخم های درهم، در را باز میکند. آمادهی پریدن به شخص پشت در است، که با چشمان حرصی…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۷2 سال پیشبدون دیدگاه سیاوش نفسش را صدادار بیرون میفرستد. – دیگه یه چیزی فراتر از قطع امید از کردم. اصلا این حجم از ناامیدی نسبت به بهبود یه نفر بی…
رمان مربای پرتقال پارت پارت۱۰۶2 سال پیشبدون دیدگاه سمت آرش یورش میبرد تا نگذارد وویس منحوس را برای سوگند ارسال کند، اما بین درگیری هایشان آرش دکمهی ارسال را لمس میکند و مثل فشنگ…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۵2 سال پیش۱ دیدگاه – رنگ و روت وا شده… آرش نی را درون پاکت آبمیوهاش فرو میکند و با تاسف برای سیاوش سر تکان میدهد. – غربتی… یه ماساژ بود.…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۴2 سال پیشبدون دیدگاه در اتاق شیشهای را تا باز میکنند، جیغ سیاوش به هوا میرود. دو زن نیمه برهنه، با حریر نصفه و نیمهای که دور خودشان پیچیده بودند با…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۳2 سال پیشبدون دیدگاه گیج و منگ پشت سر آرش راه میافتد. – حاجی ترکیه اینجوری نبود منو بردید. چرا اینجا انقدر صحنه های بیناموسی داره تو کوچه خیابون؟ آرش…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۲2 سال پیشبدون دیدگاه – خیر باشه عمو… سوگند شانهای بالا میاندازد. – تا خیر رو توی چی ببینید. – گوشم با توئه… سوگند…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۱2 سال پیشبدون دیدگاه رضا کاظمی، پدر شهاب پس از لیلا تک تکشان را با ذوق و شوق از نظر میگذراند و با آب و تاب تعارفشان میکند. نفر سوم شیما، خواهر…
رمان مربای پرتقال پارت ۱۰۰2 سال پیشبدون دیدگاهسیاوش مشکوک نگاهش میکند. از جلوی در سوییت کنار میرود. – بیا تو… ولی چرت بگی خونت حلاله! آرش زیر چشمی نگاهش میکند و سریع از جلویش رد…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۹2 سال پیش۳ دیدگاهدر حدی که از بیست و چهار ساعت شبانه روز، بیست ساعتش را میخوابد و چهار ساعت باقی مانده را به افق خیره میشود. آرش بالای سرش میایستد. دوباره بالشتش…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۸2 سال پیشبدون دیدگاه آرش در کمال خونسردی نگاهش میکند. – آقای مثلا کمک راننده… دو دقیقه کپه مرگتو نذار من حوصلم سررفت. سیاوش با غرولند دستش را تند تند…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۷2 سال پیشبدون دیدگاه اینبار سیاوش چپ چپ نگاهش میکند. – خیلی جدیدا نمک میریزی یزید! حواسم بهت هست. آرش نیشخندی حوالهاش میکند. – پاشو… پاشو لش جمع کن…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۶2 سال پیشبدون دیدگاه سوگند با بند وسط انگشت اشارهاش اشک راه گرفته از چشمش را میگیرد. دلخور لب میزند: – حتی تمام این مصیبتا تقصیر خودش بود. تقصیر سیاوش که…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۵2 سال پیشبدون دیدگاهسیاوش جوابی نمیدهد که آرش ادامه میدهد: – باشه سگ تو ضرر… میارمش خونه تا چند مین دیگه. و پس از قطع کردن تماس سمت سوگندی که از…
رمان مربای پرتقال پارت ۹۴2 سال پیش۱ دیدگاهسیاوش با ابروهای بالا پریده نگاهش میکند. – واقعا؟ سوگند واقعا الان حس میکنی بحث فقط رقصیدن تو با این مرتیکهس؟ چرا متوجه نمیشی؟ شهاب کاظمی شده سوهان روح من!…