رمان عشق خلافکار پارت 453 سال پیش۱۹ دیدگاهناراحت با چشمای اشکیش نگام کرد. _ مامان بابام ازهم طلاق گرفتن چند سال پیش و من و خواهرم رو به حال خودمون گذاشتن و رفتن هرکدوم یه جای دنیا…
رمان عشق خلافکار پارت 443 سال پیش۲۱ دیدگاهچند روز بعد….. چمدونم رو برداشتم و تو صندوق عقب ماشین دنیل گذاشتم و رفتم در عقب رو باز کردم و رو صندلی نشستم و منتظر الکس و امیلی شدم.…
رمان عشق خلافکار پارت 433 سال پیشبدون دیدگاهالکس به من اشاره میکنه و میگه: اما یکی باید مواظب این شاسکول باشه اخمی میکنم و میگم: اوهوی من اینجاما الکس: هستی که هستی واقعیت رو دارم میگم. اینکارات…
رمان عشق خلافکار پارت 423 سال پیشبدون دیدگاهخواب آلود گفتم: امی یه پنج مین بهم وقت بده بخوابم. _ نمیشه. پاشو ، پاشو ببینم. _ امی جان ننه قمر بزار خوابم میاد با صدای خندون گفت: ننه…
رمان عشق خلافکار پارت 413 سال پیش۲۹ دیدگاه_ حتما نباید که من بهشون خبر بدم. یکی از افرادم بهشون میگه _ حتما هم اونا حرف یه غریبه رو باور میکنن. _ شک که میکنن. اونطوری تو هم…
رمان عشق خلافکار پارت 403 سال پیش۱۵ دیدگاهبغل آدرین نشستم که برای طبیعی جلوه دادن دسشتو دور کمرم گذاشت و یه جورایی تو آغوشش رفتم. کلاوس همینکه منو اینجا دیده بود حسابی عصبانی بود از دستم با…
رمان عشق خلافکار پارت 393 سال پیش۱۱ دیدگاهمسیر با حرف های من و آدرین که گاهی درمورد کاری بود که میخواستم انجام بدم گاهی در مورد دانشگاه و گاهی هم به شوخی و خنده بود گذشت و…
رمان عشق خلافکار پارت 383 سال پیش۱۲ دیدگاهالکس و از چنگ دنیل در آوردم و پریدم بغل داداشیم. بعد چند ثانیه از بغلش در اومدم و با یه لبخند مهربون نگاش کردم. _ پس دیگه غم بی…
رمان عشق خلافکار پارت 373 سال پیش۵ دیدگاه_ اووممم بد فکری هم نیستا ولی اگه واقعی بود یه کیف دیگه ای میداد یکی پس گردنش زدم _ بیشوور هیز خندید و دستاشو آورد بالا و گفت: باشه…
رمان عشق خلافکار پارت 363 سال پیش۴ دیدگاهبعد از کلی فک زدن من ادرین گفت: خب تو که میخوای انتقام بگیری به اینش فکر نکردی چطوری باید نفوذ کنی؟ _ خب میخواستم اطلاعات رو دیدم بعد یه…
رمان عشق خلافکار پارت 353 سال پیشبدون دیدگاه_ وای چه ریز حرف میزنی یه نفس بگیر. _ بگو آره یا نه؟ احساس کردم یه کم تو فکر فرو رفت انگاری از چیزی خبر داره. _ باشه انجام…
رمان عشق خلافکار پارت 343 سال پیشبدون دیدگاهصبح با سروصدای یکی بیدار شدم _ امیلی بخواب منم بخوابم انقدر وسیله هارو تکون نده _بیدار شو دیگه چقدر میخوابی تو!؟. _ بابا یه امروزو دانشگاه ندارم بیخیال شو…
رمان عشق خلافکار پارت 333 سال پیش۳ دیدگاهبعد چندثانیه جیغ زدن چشامو باز کردم و به آستینم که کشیده شده بود نگاه کردم که دیدم به دستگیره در یکی از اتاقا گیر کرده. نفسمو بیرون دادم. _…
رمان عشق خلافکار پارت 323 سال پیشبدون دیدگاه_ توالان کدوم دانشگاه میری؟ _ آکسفورد _ خب منم همونجام _ خوبه که! یه روز بعد دانشگاه همدیگرو ببینیم؟ _ اوکی. یه تجدید دیدار هم میشه امیلی با یه…
رمان عشق خلافکار پارت 313 سال پیش۲ دیدگاهشب شده بود و حوصله ی منم طبق معمول زیرش شعله هاش زیاد بودو و داشت سر میرفت رفتم پیش امی. _ عشقممم دوست خله قشنگممم بیا بریم فیلم ببینیم…