بغل آدرین نشستم که برای طبیعی جلوه دادن دسشتو دور کمرم گذاشت و یه جورایی تو آغوشش رفتم. کلاوس همینکه منو اینجا دیده بود حسابی عصبانی بود از دستم با حرکت آدرین عصبانی تر شد ولی حواس خودشو پرت کرد. متوجه نبودن تیلور شدم که دیدم الیور هم نیست. از تعجب یکی از ابروهام بالا پرید. از موقعی که کلاوس اومده بود دوباره برق نفرت و خشم رو تو چشماش میدیدم ولی رد نگاش به کلاوس نمی رسید و به سمت الیور بود ؛ معلوم نیست این دختر چه کینه ای از الیور داره که اینطوری با دیدنش خشمگین شد و حالا غیبشون زده……….
کم کم آدرین و کلاوس و بقیه آقایون با دو سه نفر از زن ها به همراه دیوید جایی رفتن و فهمیدم برای معامله به اصطلاح بزرگشونه. بلند شدمو رفتم تو حیاط یکمی قدم بزنم. زیاد از فضای اینطور مهمونی ها خوشم نمیاد. هوا خنک بود و نسیم خنکی هم می وزید که نشون میداد داریم به پاییز نزدیک تر میشیم و باعث شد که دستامو دور بازوهای لختم حلقه کنم.
انتهای عمارت سرسبز بود و پر از درخت که حدس زدم باغ هستش. علاقه زیادی به گذروندن وقتم تو باغ ها و جنگل ها و فکر کردن درباره چیز های مختلف داشتم و به خاطر همین به سمت باغ قدم برداشتم. آروم آروم در حال راه رفتن بودم و داشتم دور و بر رو نگاه میکردم.
کم کم به باغ نزدیک شدمو داشتم واردش باغ میشدم که یه دفعه بازوم توسط کسی محکم گرفته شد و کشید و به تنه درخت کوبیدم. انقدر حرکتش سریع بود که فرصت نشد ببینم کیه و لحظه بعد صدای عصبانی کلاوس اومد.
_ تو اینجا چه غلطی با اون پسره عوضی می کنی؟
با این حرفش فهمیدم نقشه م گرفته ولی از یه طرف هم از دستش عصبانی شدم و به چشماش با خشم زل زدم. دستش که رو بازوم بود رو با دست دیگه م کنار زدم که با این حرکتم دوتا دستاشو دو طرف سرم گذاشت.
_من هر غلطی هم که اینحا بکنم به تو ربطی نداره و بیشتر تویی که داری اینجا غلط اضافه میکنی و معامله هایی میکنی که از موضوع ش هم معلومه که جرمش اعدامه. معلوم نیست قبل این چقدر کار خلاف انجام دادی که اگه بگیرنت حتی باید جسم مرده ت رو هم 100 بار دیگه اعدام کنن.
بعد پوزخندی بهش زدم که کفری شد.
_ اون روی سگ منو بالا نیار آرتمیس
_ اشکال نداره بزا بالا بیاد. انگاری خودت فراموش کردی من خودم بخوام از تو هم میتونم سگ تر بشم. منو با این چیزا نترسون که حتی نه مثل اون دخترای سوسولی که دیدی رنگم عین گچ میشه و ازت میترسم نه اینکه به حرفت گوش میدم. تو خوب منو میشناسی. اونقدری لجباز هستم که بتونم یه لشکرو هم با لجبازیم به کشتن بدمو ککم نگزه ولی به یه حرف زوری و یا سوال جوابی مثل این گوش نکنم و جواب ندم.
یه تای ابروم رو بالا میدم و میگم: نکنه یادت رفته تو بچگیم چه اتفاقی واسم افتاد. چرا! اتفاقا خوب یادته. منی که اون موقع که یه بچه تیتیش مامانی بیشتر نبودم با اون عذاب اینی شدم که جلوت میبینی. هیچوقت هیچوقت سعی نکن منو با کسایی مثل امثال خودت بترسونی که نه ترسی دارم نه احساسی که براش به خرج بدم.
_ میدونم چی بود و چی کشیدی و چی شدی نمیخواد واسم توضیح بدی. دارم بهت هشدار میدم ازون پسره الدنگ دور شو و تو این چیزایی که به تو ربطی نداره دخالت نکن.
از خنده ریسه رفتم و گفتم: منتظر دستور جنابعالی بودم. اون کسی که بهش میگی عوضی و الدنگ الان نامزد منه.
بعد حلقه تو دستمو بهش نشون دادم. اول با بهت نگام کرد ولی بعد به خودش اومد و با پوزخند گفت: آهااا. اون نامزدته منم حتما گوشام مخملیه. میدونی که این چیزا باورم نمیشه. اصن خاله اینا میدونن اینجا چیکار میکنی؟ یا اینکه نامزد کردی؟ یا بهشون باید خبر زدم؟
فک کرده میتونه منو با این چیزا بترسونه ولی کور خونده.
_ هه . عزیزم تو قبل اینکه بخوای به کسی خبر بدی ببین یه جای کار نلنگه. فک میکنی تا صدای تورو بشنون بفهمن زنده ای تورو ول میکنن منو میچسبن؟ نه جونم اول تو خودت درگیر میشی و اوناهم اگهههه حالا چیزی یادشون بمونه با زنده بودن تو تازه میان یقه منو بگیرن که اینجا چه خبره.
مقل همیشه عالی و فوق العاده النا جون
قربونت برم🦋💙
اهوم خییلی عالی بودد😄🍀♥️
ممنون عسلم❣️
تازه داریم وارد ماجرا میشییم😂
فقط اینکه من آهر سر نفهمیدم اسمت چیه😅
دوتا نقطه گذاشتی فقط🥲
عالیییییییی
ممنون گلم😍😘🥰
دختر😂
مرسی عشقولک💗💘
اسم دختره
دخترم 😂😭😭
😘❤️
سلام النا جونم .❤️😘
من چون بعد یه مدت اومدم سلام می کنم .همین طوری پیش برو عالی 😘😘😘
سلام عزیزم.
چشم گلم❤❤
فدات
شخصیت آرتمیس خیلی خوبه مرسی النا جون رمانت عالیه
مممنون عسلم 💞💞
خواهش میکنم💖💖