رمان عشق خلافکار پارت 41

4.8
(5)

_ حتما نباید که من بهشون خبر بدم. یکی از افرادم بهشون میگه

_ حتما هم اونا حرف یه غریبه رو باور میکنن.

_ شک که میکنن. اونطوری تو هم دیگه تو کارایی که بهت مربوط نیست نمیتونی دخالت کنی.

حالت متفکرانه گرفتم و بعد چند ثانیه گفتم : حالا که فک میکنم بهتره خالت یا همون مامانم بفهمه که دیگه نامزد بودن من و آدرین رو همه بدونن. آخه میدونی که من از پنهون کاری سر این مسائل خوشم نمیاد. حق داره بدونه دخترش داره عروس میشه.

خونشو به جوش آوردم که دستاشو از دو طرف سرم برداشتو دستاشو مشت کرد و بهم پشت کرد. از پشت لرزش تنشو میدیدم. یه دفعه ای برگشتو تو صدم ثانیه سوزش زیادی رو روی گونه سمت راستم حس کردم و همزمان صورتم به سمت چپ چرخید. ناباورانه دستمو رو گونه م گذاشتم و یه دفعه عصبانیتم فوران کرد. اون به چه جرأتی اینکارو کرد؟

برگشتم سمتشو یه سیلی محکم به سمت چپ صورتش زدم. از مکث ش استفاده کردمو صورتشو سمت خودم برگردوندم و بدون تعلل یه کله بهش زدم. پشت کردم بهش ، راهمو گرفتم و از اونجا دور شدم. آدرین رو پیدا کردم و پیشش رفتم. رو شونه ش زدم که برگشت. وقتی صورت قرمزمو دید مخلوطی از عصبانیت و تعجب رو تو چشماش دیدم. اخمی کرد و گفت: صورتت چرا اینطوری شده؟

_ با کلاوس بحثم شد.

دستشو رو صورت قرمزم گذاشت و گفت : نگاه چیکار کرده ها صورتت قرمزه قرمزه. شده گوجه.

صورتش چرخید و سمتی که اومدم رو نگاه کرد و اخماش بیشتر تو هم رفت. که برگشتم و دیدم که کلاوس با دماغی که ازش خون میاد زل زده به من و آدرین و اخمی رو صورتشه و داره به سمت دیگه ای میره.

آدرین خواست دنبال ش بره که دستشو گرفتمو نگه ش داشتم و گفتم : تو نمیخواد کاری بکنی.

_ یعنی چی که کاری نکنم. صورتت داد میزنه که سیلی محکمی زده.

_ گفتم نمیخواد کاری بکنی یعنی نمیخواد. خودم جوابشو دادم.

اخماش یکم باز شد و با لبخند محوی نگاهم کرد.

_ یعنی میگی اون شاهکار رو صورتش کار توعه؟.

یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش کردمو گفتم: به نظرت من اینکارشو بدون جواب میزارم.

بعد به صورتم اشاره کردم.

_ اون که نه اصلا ولی برام جالب بود طوری بهش کله زدی که دماغش خون اومده.

دیگه عصبانیتم فروکش کرده بود و دوباره رو مود مزه ریختنم رفته بودم. یکم پیشونیمو مالیدم و گفتم: البته خب فک کنم یکم مخ خودم تکون خورده.

خنده ای کرد و گفت: اگه تکون خورده بود الان باید آب دهنت از لب و لوچه ت مثل پاتریک آوزیون بود و منو باب اسفنجی میدیدی.

یکی زدم پس سرش و گفتم: خل و چل.

_ بیا بریم که دیگه دعوای دیگه ای نشده.

اوکی ای گفتمو باهم به سمت در ورودی خونه رفتیم. سوییچ ماشین رو از پسری که ماشینو پارک کرده بود گرفتیمو به سمت جایی که اشاره کرد رفتیم و سوار ماشین شدیم.

آدرین شیطون منو نگاه کرد و گفت: خونه خودت میری یا خونه من میای؟

یه مشت به بازوش زدم و گفتم: شیطونی نکن. بچه خوبی باش منو برسون خودتم برو خونتون بالشتتو بغل کن بگیر بخواب.

_ خب به جای بالشت تورو بغل کنم.

به شوخی حالت جدی به خودم گرفتم و گفتم: آدرین مسخره بازی در نیار. یا نه از همون کله ها و سیلی هایی که به کلاوس زدم یکی هم تو نوش جان میکنی ها.

دستاشو بالا آوردو گفت: باشه باشه من تسلیم ، لطفا به بینی م کاری نداشته باش همه خوشگلیم به همین بینیمه.

رومو ازش گرفتمو به بیرون زل زدم و گفتم : ایش حالا انگار دماغ کلاغیش چقدر خوشگله.

خندید که منم از حرف خودم و بحثمون خنده م گرفت و باهاش خندیدم. تا منو برسونه همینطوری گذشتو عین آدمایی که مست کردن فقط میخندیدیم با اینکه چیزی نخورده بودیم البته خودمو که مطمئنم ولی آدرین فک کنم یه گیلاس خورده بود. دم در خونه پیاده شدم و از ش خدافظی کردم و زنگ درو زدم که امیلی درو باز کرد. وارد خونه شدم که تا منو دید سریع پرسید چطور بود؟ که گفتم حال ندارمو رفتم لباسمو عوض کردم و دست و صورتمو شستم و بعد از کارای مربوطه برگشتم یه چیزی خوردم که از گشنگی در بیام. خاله اینا خواب بودن و میسون بیرون بود و فقط امیلی بیدار بود. بعد از یکم با گوشی وررفتن گرفتم خوابیدم.

*******

ساعت 6 بود که با صدا زدنای امیلی بیدار شدم.

_ پاشو آرتی زود تند سریع تعریف کن چیشد. تمام شب منتظر بودم که برسی ازت بپرسم که پیچوندی و خوابیدی الانم باید تعریف کنی دلیل هم قبول نمیکنم.

★کلاوس★
★دنییل★
★آدرین★
★آرتمیس★
★امیلی★
★الکس★

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان شهر زیبا 3.3 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه : به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم…

دانلود رمان سونامی 3.8 (9)

بدون دیدگاه
خلاصه : رضا رستگار کارخانه داری به نام، با اتهام تولید داروهای تقلبی به شکل عجیبی از بازی حذف می شود. پس از مرگش وفا، با خشمی که فروکش نمی…

دانلود رمان غثیان 4.1 (7)

بدون دیدگاه
  خلاصه: مدت‌ها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژه‌ای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمه‌ای نتوانست چون غَثَیان حال آشوبم را به…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
29 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hana
hana
2 سال قبل

میسیو

Yeganeh
Yeganeh
2 سال قبل

واییی دنیل چه جیگیریهه
الکس عشقه
آدرین عینهو پسرای کره ای خیلی ناناسه
من کلا از شخصیت کلاوس و ظاهرش خیلی بدم میاد
آرتمیس که از همشون خجمل تره اصلا عشقه منه
من مطمئنم بدون شک آدرین عاشق آرتمیس هست خدا کنه که آرتمیس با آدرین بره

Maral
Maral
2 سال قبل

سلام نویسنده میشه اسم واقعی شخصیت ارتیمیس و امیلی بگی؟ کنجکاو شدم بدونم چیه😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

حالا بالاخره اسمش چیه بانو؟!

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

ای جووون 😍😂

Maral
Maral
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

ایوول امیلی هم پیدا کردی بگو دمت گرم😍🎉😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

ایوللللل😍😍😍
چجوری اخه؟!🤔😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

😍😍😍بابا دمت گرم 🙌😂

Fariba Beheshti Nia
F
2 سال قبل

من نمی‌فهمم وقتی دنیل هست آدم چرا باید عاشق کلاوس شه مخصوصا آرتمیس که اونقدر جیگره

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  F
2 سال قبل

واااا ادرین هم هس 😑🙄

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

😐الن میکشمت

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

😒دیوووووووووث

👊atena😎
👊atena😎
2 سال قبل

شخصیت هات دلمو بردن…

29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x