رمان از کفر من تا دین تو

رمان از کفر من تا دین تو پارت 247

بدون دیدگاه
خوابم سنگینه اما الان هوشیاریم به بالاترین سطح خودش رسیده البته که به خواست خودم نبوده چون.. _چطططططور ممکنه.!؟؟؟ هوووم… فریاد که نمیشه گفت بیشتر شبیه نعره ست که داره…
رمان از کفر من تا دین تو

رمان از کفر من تا دین تو پارت 238

۳ دیدگاه
        چشمکی رووونم میکنه و پشت سر سامانتا راه میفتیم. _حسودی کردنات و دوست دارم رفیق. _مضخرف نگو… _غیرتی شدناتم.. _خفه شو.. _هرچی شما بگی.. غذای دلچسبی…