رمان از کفر من تا دین تو پارت 234

4.2
(89)

 

 

لبم و گاز گرفته و فکرم مشغول میشه..

_نادر و چقدر میشناسی؟

_همونی که باهاتون راهی شده؟

_آره..

صدای در ماشین و فضای بسته تر..

_از بچه های قدیم یاسر بوده میگفت کارش خوبه.. مشکوک میزنه!

_عقبه اش رو برام در بیار.. حواستم و جمع کن.

_هستم رئیس.

 

گوشی رو با نگاه خیره به دو مرد روبه رو قطع کرده و پایین میارم.

_خب خب.. نمردیم و امروز توروهم دیدیم.

لبه های کت و عقب داده و دست ها رو به جیب میبرم.

_زیادی خودتو زنده فرض میکنی.

پوزخندی میزنه و نمادین گوشه ابروش و میخارونه..

 

دهن گشادش با باز شدن در توسط سامانتا معلق میمونه و میتونم نگاه حیرون و مکثی که از تقابل دیدن سه مردی که پشت در دستشویی ایستادن و حس کنم.

نگاه خنثایی سمتش انداخته و دستم و طرفش دراز میکنم.

_بیا عزیزم…

 

محتاط و آهسته بیرون اومده و خوشبختانه لجبازی نمیکنه و با درک موقعیت دستم و گرفته کنارم می ایسته..

میدونم که افخم و شناخته اما خوشم میاد روی صورتش خطی از آشنایی به نمایش نمیزاره، دختر شجاع من..

 

اینبار نیشخند و نگاه های کنجکاوی که سرتا پای سامانتا رو رصد میکنن اخم به چهره خونسردم میندازه.

_دیدن یه مرد عاشق پیشه با گذشته ای پر بار کنار یه خانم جذاب و زیبا میتونه صحنه ای از عشقی افلاطونی تو فیلم و سریال های بالیوودی و ترکیه ای رو به نمایش عموم بزاره… اما…

 

صدای زهرآگین و تیکه وارش توی گوشم زنگ میزنه، منتظر میشم نمایشی که داره بازی میکنه رو به پایان برسونه.

_اما من یکی که خوب میدونم مرد داستانمون هر بار با یکی از سوژه های پر سودش این بازی رو راه میندازه.

 

نگاهش این بار نمی‌چرخه بلکه میخ چشم های سامانتایی میشه که من دیدی به چهره و عکس العملش ندارم.

_خیلی متاسفم اما واقعیت همیشه رویایی و فریبنده نیست، تلخیش بدجور دل و میسوزونه و خبر بد اینه که تو خانم زیبا یکی از همون سوژه های چند روزه ای که هنوز مهلت انقضات سر نیومده.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 89

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
7 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
1 ماه قبل

خدا چشم بدو از نویسنده مون دور کنه انگار واقعا سال جدید با یه نویسنده ی جدید به روز رسانی شدن گویا😅 خیییلی ممنونم ازشون وخیلی ممنون از قاصدک جون 😁هنوز باورم نشده مرررسی 😍😍😍😍😍😍

camellia
1 ماه قبل

واقعا زبونم قاصره برای تشکر قاصدک جونم.این دیگه حرف نداره.پس نویسنده می تونه زود به زود پارت بده😉😍امیدوارم همین جوری تو سال نو پیش بره🤗.باهمین سرعتِ محشر😊و دستشون هم واقعادرد نکنه.

camellia
پاسخ به  NOR .
1 ماه قبل

تا باشه از این تعجبا باشه نور جونم.😘ممنون که به خاطر ما خوشحالی.خیلی حس خوبیه که مهمیم برات🤗😘

خواننده رمان
1 ماه قبل

نویسنده واقعا از این رو به اون رو شده دستش درد نکنه ممنون قاصدک جان

Fary
1 ماه قبل

ممنون 👌🙏

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x