رمان الهه ماه پارت ۱۴۱1 سال پیشبدون دیدگاه یاسین لبخند میزند _جناب سام هم تشریف آوردن.. خواست بلند شود که ماهک فوراً دست یاسین را میگیرد.. یاسین گیج به سمتش برمیگردد.. _چیزی شده..؟ …
رمان الهه ماه پارت 1401 سال پیشبدون دیدگاه ماهک زیر لب نامش را صدا میزند.. یاسین متوجه چشمان خیسش میشود و خیلی زود سعی دار فضا را تغییر دهد که که با خنده سر خم میکند..…
رمان الهه ماه پارت ۱۳۹1 سال پیشبدون دیدگاه ناباور دستش را روی فرمان میفشارد.. صدای فریاد و بوق ممتد ماشین های پشت سر اوج میگرد.. به سختی دستانش را حرکت می…
رمان الهه ماه پارت ۱۳۸1 سال پیشبدون دیدگاها _بسه.. ترو خدا بسه.. ماهک نیست.. دیگه نیست… مهتاب شوکه گامی به عقب بر میدارد.. نیست..؟ یعنی چی که دخترش دیگر نیست..؟ اشک از گونه…
رمان الهه ماه پارت ۱۳۷1 سال پیشبدون دیدگاه سام ناباور دستش را به در میرساند و جان میکند.. مرد مقابلش را میشناسد.. صحنه های آن روز مقابل کافه یک به یک پیش چشمانش…
رمان الهه ماه پارت۱۳۶1 سال پیشبدون دیدگاه _هنوز ازم دلخوری..؟ صدای خشدار و رفتارهای ضدونقیضش ماهک را گیج میکند.. _نباید باشم..؟ _نباید باشی.. ماهک سر کج میکند سام بر میگردد…
رمان الهه ماه پارت ۱۳۵1 سال پیشبدون دیدگاه _اسمت چی بود..؟ رنگ از رخش میپرد.. _استاد..ب..به خدا..من _جواب منو بده.. با غرش آرامش تند و دستپاچه لب میزند: _سیامک تقوی.. …
رمان الهه ماه پارت ۱۳۴1 سال پیشبدون دیدگاه ا تپش های تند و پرشتاب قلبش را زیر دستش حس میکند؛ حرارت دستانش به آشفتگی اش دامن میزند و درحالیکه تلاش میکند او را به عقب هول…
رمان الهه ماه پارت ۱۳۳1 سال پیشبدون دیدگاه ا ماهک نفس حبس شده اش را بیرون میفرستد و حرکات دستش را دنبال میکند… عرفان با چهره ای جمع شده داخل میشود.. _سام..…
رمان الهه ماه پارت ۱۳۲1 سال پیشبدون دیدگاه سام تمام سعیش را میکند آرام به نظر برسد.. درحالیکه با خستگی پلکش را ماساژ میدهد آمرانه صدایش میزند: _عرفان.. _متأسفم سام ولی الان تایم…
رمان الهه ماه پارت۱۳۱1 سال پیشبدون دیدگاه سام با درونی آشوب و خونسردی که تماماً نمایش بود از راهرو عبور میکند.. کلاس صبحش با عرفان بود پس اگر ماهک به دانشگاه آمده…
رمان الهه ماه پارت ۱۳۰1 سال پیشبدون دیدگاه سکوت در کلاس حکم فرما میشود و او اما به این فکر میکند که شکوفه چه کار مهمی میتواند با او داشته باشد که بیش از ده…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۹1 سال پیشبدون دیدگاه _میشه اجازه بدین بیام تو ..؟ قول میدم دیگه تکرار نشه.. عرفان به سختی از چشمانش نگاه میگیرد.. با جدیت گلو صاف میکند و با دست به…
رمان الهه ماه پارت۱۲۸1 سال پیشبدون دیدگاه ا _اینجایی قربونت…؟ ماهک در سکوت به صورت گرد و تپل زن زل میزند که چطور آنهمه پله را یک نفس بالا آمده بود.. مطمئن بود کار…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۷1 سال پیشبدون دیدگاه ا سینه اش را چنگ میزند.. خنده دار بود اما خودش هم نمیدانست.. پیش از آنکه رهام بخواهد چیزی بگوید تماس را قطع میکند.. کف دستانش…