رمان دومینو

رمان دومینو پارت آخر

بدون دیدگاه
  لبخند غمگینی زد. – شما ها رو دارم برام کافیه، دلم می‌خواد عاشق شم اون‌وقت همه‌ی دنیامو عوض می‌کنم… اون‌وقت می‌شم یه آدمی که عوضی نیست، می‌شم پدر یه…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 49

۱ دیدگاه
  این دختر قرار بود مال او باشد حالا راه و رسم دلبری از مرد دیگر را یادش می‌داد! مسخره بود. این دیگر چه‌جورش بود؟! خودش متوجه رفتار تندش با…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 48

۲ دیدگاه
  از آن بالا حس می‌کرد همه چیز را بهتر می‌بیند. دستش را بیشتر به گردن اتابک چسباند و پرسید. – سنگین نیستم؟ – نه، مگه جوجه‌های پنبه‌ای هم سنگین…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 47

۳ دیدگاه
  اتابک از فلاسک سیاه‌رنگ در استکان لب‌طلایی کمر باریک، چای خوشرنگی برای خودش ریخت.   – دوسش داشتم، هر بدی داشت مهربون بود. شاید اونم به مادرش کشیده نه؟…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 46

۶ دیدگاه
  – خداروشکر که خوبه. والا حاجی قدغن کرده که عروس‌خانوم راحت باشه این چن روزی که این‌جاست… دخترا هم تو‌ی خونه‌ی قدیمی دارن نون می‌پزن. حاج‌قلندرم که طبق معمول…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 45

۸ دیدگاه
    آزاد در اتاق را بست و دور شد، اتابک فاخته را روی تخت گذاشت و کنارش نشست.   – اگه طوریت می‌شد چی؟   قطره‌ی اشکی از گوشه‌ی…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 44

۲ دیدگاه
    بلند شد و به‌سوی راه‌پله قدم برداشت که به اتاقش برود…   آتنه دست فاخته را در دست گرفت.   – گناه داره فاخته… خیلی دل‌گرفته‌ست نمی‌خوای بهش…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 43

۲ دیدگاه
  صورت زیبایش را هیکلش و مو‌های مشکی پر‌پشتی که مردانه شانه‌اش می‌زد… نه جلف بود و نه آن‌طوری که شبیه پیرمرد‌ها باشد! در کل زندگی با او خالی از…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 42

بدون دیدگاه
  پک عمیقی زد و دودش را رو به سقف بیرون داد.   – به دومادا می‌گن شازده، من نه دومادم نه شازده… شدم یه درویشی که آواره‌ی کوچه خیابونا…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 41

۴ دیدگاه
  بیچاره‌وار روی مبل نشست و لب‌هایش را به داخل کشید… علی‌رضا کنارش نشست و به او خیره شد… دختر ملیحی بود و غم چشم‌هایش غیر‌قابل انکار. دست‌های کوچک و…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 40

بدون دیدگاه
  سرگرد از جایش برخاست، فکرش را هم نمی‌کرد بردارش این همه سال را در فکر انتقام به سر برده باشد. به دهان شیر رود.. وای که اگر بویی می‌بردند…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 39

۱ دیدگاه
  سرش را بلند کرد و به حسام خیره شد. – مرگ مغزی شده؟ – نه… از جایی که خودش رو پرت کرده افتاده رو‌ی تپه‌ی آهک‌هایی که پایین ساختمون…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 38

بدون دیدگاه
  اتابک و آزاد از جایشان تکان نخوردند اما فربد خم شد و یکی از کاغذ ها را برداشت .. و نوشته آن تعجبش را دو چندان کرد “پروژه فاخته”.…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 37

۱ دیدگاه
  فاخته لبخندی به رویش پاشید. – بشین بعد می‌ریم. اتابک کیف فرشته را روی مبل گذاشت و خودش هم نشست. – کجا به سلامتی؟ فاخته دهان باز کرد اما…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 36

۱ دیدگاه
  فخری با گونه‌های گل انداخته نگاه از او گرفت. – روم نشد به گلی بگم… فک کردم بگن چه‌قد هوله… جمشید از خجالت همسرش خنده‌اش گرفت‌. – نمی‌گن، نترس……