رمان انرمال

رمان رسم دل (پارت آخر)

بدون دیدگاه
  ولی اینجا اومدنم دلیل مهمتری داشت. قبل از رفتنتون چند کلمه میخواستم باهاتون صحبت کنم. میشه بریم تو آلاچیق بشینیم؟ باشهای گفتم و هر دو به سمت الاچیق هم…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۸۴

بدون دیدگاه
  کنجکاو شدم. این اولین باری بود که خودش میخواست هم صحبت من بشه. نگاه متعجبم رو بهش دادم و گفتم: -بله حتما. چیزی شده؟ -نه نگران نباش چیز خاصی…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۸۳

بدون دیدگاه
  برای رویارویی باهاش دلشوره داشتم. دلم نمیخواست اصلا ببینمش. مخصوصا که الان هنوز محرم کیاوش بودم و به چشم یه هوو بهم نگاه میکرد و تحمل نگاههاش رو نداشتم.…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۸۲

بدون دیدگاه
    اشک تو چشام حلقه زد و ادامه دادم: -اکرم خانم من خیلی میترسم. حالا باید چیکار کنم؟ اکرم خانم با لبخند کنار تختم نشست و خیلی خونسرد گفت:…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۸۱

بدون دیدگاه
  -اشکالی نداره. حالم خوبه میخوام بازم قدم بزنم و از هوای باغ استفاده کنم. نگران نباش. کیاوش رفت و منم به سمت آلاچیق قدم برداشتم. تازه سیخ کبابها رو…
رمان انرمال

رمان رسم پارت ۱۸۰

بدون دیدگاه
  حرفی برای گفتن نداشتم. ابرویی بالا انداختم و باشهای گفتم. تا بیمارستان باز سکوت کرده بودیم. هر دو تو فکر بودیم و مسلما همون شاسی بلند نوک مدادی ذهنمون…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۹

بدون دیدگاه
  -نه؛ این که از سر عادته. بچهها هم تایم خاصی ندارن. اکثرا ورجه ُورجه میکنن. بین گفتن و نگفتن گیر کرده بود. کاملا متوجه شده بودم که چی میخواد…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۸

بدون دیدگاه
  گرچه ته دلم اصلا دلم نمیخواست سارا پیشمون باشه ولی برای خود شیرینی خواستم یه حرفی زده باشم. کیاوش هم نیم لبخندی زد و بی هیچ حرفی رفت پشت…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۷

بدون دیدگاه
  بهتره این دو ماه باقی مونده رو سعی کنیم همدیگه رو تحمل کنیم تا بیشتر از این روزها برامون سخت نگذره. مطمئن باش این دو ماه که تموم بشه…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۶

بدون دیدگاه
  -ببخشید خانم جون مزاحم استراحتتون شدم. سارا خانم چند باری تماس گرفتن و جویای حالتون بودن. بفرمایید خودتون بهتر میتونید باهاشون صحبت کنید تا ایشون هم دلشون آروم بشه.…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۵

بدون دیدگاه
: -کجا داری میری؟! مگه نمیبینی کارشون تموم نشده بلکه تازه شروع شده و به کمک تو نیاز دارن. کیاوش کلافه و عصبی با صدای نسبتا بلندی گفت: -مادر من،…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۴

بدون دیدگاه
    -چی شد؟ ببخشید حواسم نبود. باید بیشتر دقت میکردم. الان درد دارین؟ میخوای برگردیم داخل دکترا یه معاینه دوباره بکنن؟ در حالی که لبم رو با دندون گرفته…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۳

بدون دیدگاه
      -ببین برو به پری بانو بگو شیدا گفته فقط اکرم خانم اجازه داره بیاد تو سوئیت من و اینجاها رو تمیز کنه. اصلا هم غریبه بالا راه…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۲

بدون دیدگاه
    کنی و بالاخره بفهمی که من از همون اول صادقانه پا پیش گذاشتم و دوستت داشتم. این شهر رو بدون تو نمیتونم تحمل کنم. نمیتونم تو هوایی نفس…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۷۱

بدون دیدگاه
        چون این بهترین راه بود. باید به شیدا فرصت میداد تا کمی آروم بشه و بیشتر و بهتر فکر کنه. برای همین مانع رفتنش نشد. شیدا…