رمان شالوده عشق پارت 202 4.5 (37)11 ماه پیشبدون دیدگاه -شمیم کجاست؟ زنم کجاست؟! آذربانو سریع بلند شد. -من نمیدونم بعد صبحانه دیگه اصلاً ندیدمش. دیوانهوار غرید: -مامان! …
رمان شالوده عشق پارت 201 4.6 (27)11 ماه پیشبدون دیدگاه نمیدانست چرا تا این حد روی شمیم حساس است و تنها فانتزیاش با وجود غلط بودن این بود که کاش میشد برای همیشه او را در خانه…
رمان شالوده عشق پارت 200 4.3 (37)11 ماه پیشبدون دیدگاه ناخودآگاه جیغ بلندی کشیدم و به تقلا افتادم. -چیکار داری میکنی؟! مقابل صورتم فریاد کشید. -با من میای نمیزارم اینجا بمونی!…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۹ 4.1 (38)11 ماه پیشبدون دیدگاه مشتم را روی پلک هایم کشیدم و کاش کسی میآمد، شانهام را محکم تکان میداد و میگفت همهی این حرف ها، همهی این اتفاقات فقط یک…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۸ 4.5 (35)11 ماه پیشبدون دیدگاه بغض کردم. -حق نداری اینجوری با من حرف بزنی! جلوتر آمد و در نیم قدمیام توقف کرد. -تو کسی نیستی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۷ 4.6 (31)12 ماه پیش۳ دیدگاه -برای منم بودن پیش شما خیلی خوب بود. واقعاً هم شما هم آقای خانی خیلی بهم محبت داشتید اما دیگه باید برگردم. کارهام عقب افتاده.…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۶ 4.5 (36)12 ماه پیشبدون دیدگاه شمیم: نفس راحتی بخاطر نبود امیرخان کشیدم و فنجانم را برداشتم. اولین بار بود که برای صبحانه تنها سر میز نشسته بودم و…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۵ 4.8 (38)12 ماه پیش۲ دیدگاه شمیم همانطور که سرش روی سینهاش بود، مردمک هایش را بالا آورد. هنوز هم ناراحت بود اما ترس چشمانش بیشتر خودنمایی میکردند. اخم…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۴ 4.6 (33)12 ماه پیشبدون دیدگاه صدای شمیم در سرش چرخ میخورد و جوشش یکدفعهای خونش را خیلی خوب حس میکرد. رگ گردنش بیرون زد و دستش مشت شد. …
رمان شالوده عشق پارت۱۹۳ 4.6 (31)12 ماه پیشبدون دیدگاه و بالأخره موفق شد اشکم را دربیاورد. نمیدانم حالت صورتم چطور شد اما ناگهان نگاهش نرم شد و آرامتر صدایم زد: -شمیم؟ …
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۲ 4.8 (35)12 ماه پیشبدون دیدگاه وقتی برای یک مرد متاهل طناب میفرستاد باید انتظار هر چیزی را پیدا میکرد. -ه..هر وقت که برای شما هم مناسب بود. -باشه میتونیم…
رمان شالوده عشق پارت 191 4.3 (36)12 ماه پیشبدون دیدگاه برای بار سوم بود که صورتم را با آب گرم میشستم و هنوز هم احساس سرحالی نداشتم. دلم میخواست به تخت برگردم و تمام روز…
رمان شالوده عشق پارت ۱۹۰ 4.4 (38)1 سال پیشبدون دیدگاه با چشمان بسته نوچ کلافهای گفت و کمی شاید اندازه سرسوزن وزنش را از روی تنم برداشت. اما همچنان دست عضلانیاش محکم دور شکمم…
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۹ 4.6 (38)1 سال پیشبدون دیدگاه متوجه شوکه شدن و لب گزیدن شمیم شد و با آنکه داشت از خواستن زیادش میمرد، لبخند مهربانی به رویش زد. -آروم باش هیچ چی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۸۸ 4.9 (31)1 سال پیشبدون دیدگاه تا لب هایمان جدا شد، نفس نفس زنان و حرصی گفتم: -امیرخان چیکار میکنی؟ من که هنوز پیشنهادتو قبول نکردم! مثل یک شکارچی نزدیکم شد…