رمان غیاث پارت ۱۵ 4.5 (40)

بدون دیدگاه
      در آن لحظه تنها چیزی که برایم مهم بود، زخمِ گوشه‌ی لبش و خون جریان گرفته از ابروی شکسته‌اش بود!   بازویش را محکم چنگ زده و…

رمان غیاث پارت ۱۳ 4.8 (27)

بدون دیدگاه
      با کمک خودم از روی موتور پیاده شده و بازویم را چنگ انداخت   به تابلوی طلافروشی نگاه کرد و گفت:   – از اینجا میخوایم بگیریم؟…

رمان غیاث پارت ۱۲ 4.8 (30)

بدون دیدگاه
    نگاه دو دو زنِ ملیسا باعث تنگ شدن پلک‌هایم شد! در حالی که با زبان لب‌هایش را تر می‌کرد گفت:   – خب…باشه! پس تو برو بیرون من…

رمان غیاث پارت ۱۰ 4.4 (31)

بدون دیدگاه
      [غیاث]   نور کم سوی خورشید که از لابه‌لای پرده‌ها وارد اتاق می‌شد، نشان از طلوع خورشید میداد.   صدای فنر های تخت و چرخ خوردنِ مداوم…

رمان غیاث پارت ۹ 4.5 (35)

بدون دیدگاه
    تا حد امکان سعی داشتم صدایم لرزش نداشته باشد اما انگار زیاد موفق نبودم که دست غیاث روی ران پایم نشست و کنار گوشم اهسته لب زد:  …

رمان غیاث پارت ۸ 4.2 (39)

بدون دیدگاه
  با چشم‌هایی ریز شده خیره‌ام شد، چند ثانیه مکث کرد و سپس با جدیت زمزمه کرد:   – چه گوهی خوردی الان؟   صدای آرام و زمزمه‌ی ترسناکش ترس…

رمان غیاث پارت ۷ 4.4 (33)

بدون دیدگاه
    حس کردم دومین جمله‌اش را به درستی متوجه نشدم. چرخ خوردم و همزمان چشم در چشم شدیم و غیاث گفت:   – خوش ندارم تا چشم منو دور…

رمان غیاث پارت 6 4.7 (31)

بدون دیدگاه
      بی حرف اجازه دادم ادامه‌ی جمله‌اش را بگوید. لرزش شانه‌هایش نشان از خشم زیادش میداد.   دندان هایش را روی هم ساباند و با دو گام بلند…

رمان غیاث پارت ۵ 4.5 (22)

۳ دیدگاه
    سری به نشانه‌ی تایید برایم بالا و پایین کرد. ریز و درشتِ رفتار های این دختر برایم عجیب بود.   نه به دریده بودن دیشبش و نه به…

رمان غیاث پارت ۳ 4.5 (40)

بدون دیدگاه
      حرفش را زد و سپس بدون اینکه توجه‌ای به صورت سرخ شده‌ی بابا کند، مچ دستم را کشید و به سمت درب ورودی پاسگاه حرکت کرد…  …

رمان غیاث پارت ۲ 4.5 (38)

بدون دیدگاه
      صدای داد و هوارش بار دیگر بلند شد، کلافه بازویم را از میان انگشت‌های ظریفِ ملیسا بیرون کشیده و رو به او با لحنی خشن می‌توپم:  …

رمان غیاث پارت ۱ 4.2 (90)

۵ دیدگاه
    – بکش کنار بچه جون! من نه ننه بابای پولدار دارم نه خونه خالی که اینجوری چار چنگولی خودتو چسبوندی بم!   دلبرانه هر دو دستم را روی…