رمان مفت برپارت ۴۰ 4.4 (179)

۴ دیدگاه
    #پارت‌صدوسی‌وشش #p136   از ویلا بیرون می‌زند و تماس می‌گیرد با شماره‌ای که با نام دختر حشری سیوش کرده است.   دخترک جواب نمی‌دهد و او با تک…

رمان مفت برپارت ۳۹ 4.3 (164)

۲ دیدگاه
  #p132   اشک‌هایش را با کف دستش پاک می‌کند و بینی‌اش را بالا می‌کشد، فقط شانزده سال سن دارد و اما بزرگ شده!   – آقا جون من خیلی…

رمان مفت برپارت ۳۸ 4.4 (205)

۳ دیدگاه
    #پارت‌صدوبیست‌ونه #p129   نگین که می‌رود همانجا کنار تخت، روی زمین می‌نشیند و قلبش تیر می‌کشد. صدای کوروش توی سرش می‌پیچد و می‌توانست به آن عقاب درنده اعتماد…

رمان مفت برپارت ۳۷ 4.3 (160)

۴ دیدگاه
    #پارت‌صدوبیست‌وشش #p126   گرمی خون را روی گردنش حس می‌کند و اما قبل از اینکه شیشه را روی زخم بکشد و رگش بریده شود، مچ دستش توسط دستان…

رمان مفت برپارت ۳۴ 4.4 (166)

۱ دیدگاه
    #پارت‌صدونوزده #p119   دنده عقب می‌گیرد و بی توجه به مکالمه‌ی ماهان و آن پیغام صوتی از کوچه خارج می‌شود. دخترک ترسو بود! نتوانسته بود کاری کند!  …

رمان مفت برپارت ۳۳ 4.2 (165)

۱ دیدگاه
    #پارت‌صدوهفده #p117     پلک هایش را می بندد و سرش را به پشتی کاناپه تکیه می دهد… دستان دخترک ماهرانه بین پاهایش حرکت می کند و گاهی…

رمان مفت برپارت ۳۲ 4.3 (169)

۱ دیدگاه
    #پارت‌صدوچهارده #p114   گوشی پیرمرد را که برمی‌گرداند، تصمیم قطعی گرفته… بزاق دهانش را قورت داده و زیر لب تشکر می‌کند که مرد می‌گوید   – چیزی شده…

رمان مفت برپارت ۳۰ 4.5 (149)

بدون دیدگاه
#پارت‌صدوهشت #p108 اما همچنان با سماجت ادامه میدهد تا وقتی که پدرش صدایش می‌کند – کوروش! از آب بیرون می‌آید و آب‌های صورتش را با دست پس می‌زند و پدرش…

رمان مفت برپارت ۲۹ 4.4 (175)

۳ دیدگاه
#پارت‌صد‌وچهار #p104 – بی‌ناموس حرومزاده! ولش کن…. بی‌تفاوت به ماهانی فریاد کشیده بود، نگاه به حاج علی موحد دوخته بود که رنگش با دیدن اوی کینه‌ای پریده بود! فشار دستش…

رمان مفت برپارت ۲۸ 4.4 (158)

۲ دیدگاه
#پارت صدویک #p101 دخترک با نزدیک شدن به کوچه شان اشک هایش را پاک می کند و پچ می زند – همین جا نگه دار آقا… کوروش که بب تفاوت…

رمان مفت برپارت ۲۷ 4.2 (139)

۲ دیدگاه
#پارت‌نودوهفت #p97 دخترک از وحشت چشمانش گرد می‌شود و کوروش با خشم بازویش را چسبیده و از روی تخت پایینش می‌کشد. دستی که مشت می‌شود برای کوبیده شدن توی صورت…

رمان مفت بر پارت ۲۶ 4.3 (144)

۳ دیدگاه
#پارت‌نودوسه #p93 بهادر تماس می‌گیرد و از منشی می‌خپاهد حسابدار را به دفتر بفرستد و کوروش اخمی میان ابروهایش می‌نشاند. – اگه اینطوره که تو می‌گی چطور قراره ثابت کنیم؟!…