مُـــفــتبــــر🦅: – لابد رفته خودش رو بدوزه دخترهی جنده! قدیر در جواب مرد شانه بالا میاندازد و عینکش را روی چشم مرتب میکند – نمیدونم، اگه بخوای تهتوش رو درمیارم.…
#p75 جلوتر میرود و دخترک از ترس و گریه میلرزد. – از چی؟! چی ترسوندتت؟ لبهای لرزانش را روی هم جفت میکند و گریهاش شدیدتر میشود. اگر میفهمیدند، وای بر…
#پارتهفتاد #p70 گوشیاش که زنگ میخورد گونههایش را بیتفاوت به آرایش شدنشان دست میکشد و لباسش را جمع کرده و سمت پاتختی قدم برمیدارد. با دیدن شمارهی ناشناس اخمی کرده…
نیلوفر که از اتاقش خارج میشود دکمههای پیراهن مردانهاش را باز کرده و وارد تراس میشود. روی صندلی راک مینشیند و به دوردستها خیره میشود. نگاهی کهربایی رنگ ملتمس مقابل…