مرسده خودش رو به حافظ رسوند و بین اون بَلوای لعنتی که داشت مغزم رو خط خطی می کرد، آهنگ آروم و احساسی پلی شد تا این زوج رو به…

مشخص بود که می دونست خودش باعث و بانی این‌ حجم استرس وجود منه اما خب کوچه علی چپ رو ترجیح می داد به تمام به گردن گرفتن ها.  …

هرچند که حافظ حتی جنازه هدیه رو هم روی دوش شایان نمی انداخت چون از نظرش اون برای پادویی ساخته شده بود و هیچ وقت نمی تونست یه پادشاه بار…

واقعا جاش نبود‌ که‌ گریه کنم؟ دلم برای خودم نباید می گرفت؟ اشکم رو با پشت دست پس زدم. – اختیار اشک هامم ندارم؟   دست رو زیر چونه‌م گذاشت…

جواب دادن من به مزاجش خوش نیومد که دوباره کیفم رو کشید و منو سوار آسانسور کرد. چقدر اون فضا تنگ بود. چقدر نفسم داشت کند می شد … –…

امیر از کسی خجالتی نداشت و همیشه حرف هاش رو با صدای بلند و رسا و پر صلابت می گفت طوری که حتی جایی برای هیچ مداخله ای نباشه. این…

شاهد عقد کی باید می بودم؟ امیر حافظی که تمام مدت گذشته از طلاقمون داشت تلاش می کرد منو برگردونه توی خونه‌ش و پیش دخترمون حالا جدی جدی داشت ازدواج…

مامان از توی ساک آوا قوطی شیر خشکش رو در اورد و چون من واقعا به خواب احتیاج داشتم ترجیح دادم برای چند ساعتی بچه رو به مامان بسپرم.  …

درب اتاق رو پشت سرش به هم زد. حتما اونم مثل من به ماهیت فوضول بودن پرستارش پی برده بود که نمی داشت زیادی سر از کارش در بیاره. هرچند…

آشوب بودم. مثل دریایی که آروم و قرار نداشت و طوفانی بود. منتظر یک نسیم عظیم که غرش موجم رو به نمایش بکشم ولی بدنم بی حس بود. انگار لیدوکائین…

فشار پاشه کفشش داشت وادارم می کرد که اشک بریزم و از طرفی می ترسیدم حتی آخ بکشم تا بالاخره پاشو برداشت و رد قالب کفشش روی پوستم قرمز شد.…

چقدر خورشید سخت طلوع کرد‌. چقدر آوا امشب اروم خوابیده بود و به قول حافظ بی سابقه بود. از تخت بدون این که بیدارشون کنم، پایین اومدم و فقط خودمو…

لب به دندون گرفتم. – نگفته بودی!   سوالی نگاهم کرد. – چیو؟   به پاکت روی میز اشاره کردم. – این که سیگار می کشی.   دستی توی موهاش…

پوزخندی زدم. – همون تحفه ای که دورش موس موس میکنی تا برش گرونی.   تا بیرون اتاق پشتم قدم برداشت و توی یک قدمیم ایستاد. – حالیته من واسه…

هر جوری با هر قیمتی می خواست با حرف هاش بهم ثابت کنه که بدون من زندگیش جریان داره. می دونستم. محال بود امیر حافظ محتاج کسی باشه اما منم…