رمان شاهزاده قلبم پارت 183 سال پیش۳ دیدگاهخونه ی هیلدا و کیا😐🙌🏻😂😂 این دفعه دلوین لب باز کرد و زود تر از من گفت: ــ خب بچه ها… من و آرسام از جلو میریم شما پشت سر…
رمان شاهزاده قلبم پارت 173 سال پیش۳ دیدگاه+آرژان شرط تو چیه؟ ــ شاهینو زنده میخوام وختی اینو گفت همه با اخم نگاش کردن و .. +معلوم هست چی بلغور میکنی؟ ما داریم متحد میشیم اونو بکشیم اون…
رمان شاهزاده قلبم پارت 163 سال پیش۷ دیدگاهبا این حرفم همه چشاشون گرد شد به جز آرسام که از نقشم خبر داشت و حالت خیلی معمولی به خودش گرفته بود انگار هیچی حرفی نزدم .. بعد آرسام…
رمان شاهزاده قلبم پارت 153 سال پیش۱۷ دیدگاهانقد غرق لباسا بودم که کلا یادم رفت باید میرفتم کمک هیلدا … لباسا رو گذاشتم تو کاور و یه پیام واسه آرسام نوشتم امیدوارم خوب خوابیده باشی … من…
رمان شاهزاده قلبم پارت 143 سال پیش۵ دیدگاهخودمو از بغلش بیرون کشیدم و رفتم تو همون اتاق که آرسام میگفت … دقیقا مثل خونه ی خودش پایین راه پله هایی که تو اتاق بود رفتم و ده…
رمان شاهزاده قلبم پارت 133 سال پیشبدون دیدگاهبارمان ــ اوه بله.. من بارمانم رفیق آرسام جان رادمان ــ منم رادمانم .. از آشنایی باهات خوشبختیم رفنم جلو و باهاشون دست دادم .. +اومممم .. شما دوقلویین قطعا…
رمان شاهزاده قلبم پارت 123 سال پیش۳ دیدگاهدلوین🙌🏻🍃 آرسام ــ برام مهم نیست .. کسی که تحدیدم کنه لیاقتش مرگه .. مهم تر از اونم دلوینه .. نمیخوام از دستش بدم … سرمو بالا گرفتم و مصمم…
رمان شاهزاده قلبم پارت 113 سال پیشبدون دیدگاهرفتم جلو پنجره اتاقش و به سبزی حیاط پشتی که خصوصی بود نگاه کردم خیلی قشنگ بود ، خیلی … سیگارمو از تو جیبم برداشتم و گذاشتم لای لبام ……
رمان شاهزاده قلبم پارت 103 سال پیش۱ دیدگاه✓♡آرسام♡✓ تو خواب بود و داشت حرفای دلشو بهم میزد انگار من ازش درخواست ازدواج کرده بودم و … در نهایت جواب این پس زدناش و نگاهای سردش تو این…
رمان شاهزاده قلبم پارت 93 سال پیش۶ دیدگاهـ دلوین با من ازدواج میکنی؟ قول میدم هرچی که بخوای برات فراهم کنم و جونمو برات بدم … میدونست نمیشه … میدونست نمیتونم … چرا؟ چرا هر دفعه کاری…
رمان شاهزاده قلبم پارت 83 سال پیشبدون دیدگاهبرگشتم سمت در و دستمو بالا اوردم و گفتم +همگی مرخصین اومدم طبقه بالا همه فرمانده ها و آبتین و اهورا رو دیدم ولی آرسام بینشون نبود همه با دیدنم…
رمان شاهزاده قلبم پارت 73 سال پیش۴ دیدگاهچپ چپ نگاهش کردم و نفسمو بیرون فرستادم سیگار بعدیمو از تو جعبش در اوردم و روشنش کردم و کام عمیقی ازش گرفتم و دودشو تو دهنم نگهداشتم روش دوس…
رمان شاهزاده قلبم پارت 63 سال پیش۱ دیدگاهاونوخت من اینجـ…. میخواستم بقیه حرفمو بزنم که با عصبانیت گفت : ـــ من هیچوخت تورو فراموش نکردم و عاشقت بودم و هستم فقد مجبور شدم برم … تو نمیدونی…
رمان شاهزاده قلبم پارت 53 سال پیشبدون دیدگاهتیغمو از رو زمین برداشتم و خواستم دوباره بکشمش رو دستم که با صدای آشنایی برگشتم و پشت سرمو نگا کردم: +اینجا چه خبره؟! آرسام بود … بعد 5 سال…
رمان شاهزاده قلبم پارت 43 سال پیش۱ دیدگاهنگاه نگرانشو دوخت بهم و پشت سرش کیارش ادامه داد: ــ دلوین مواظب خودت باش همه برات کمین گذاشتن.. دستمو بالا بردمو فهمیدن دیگه نباید ادامه بدن +کافیه…! پشتمو کردم…