پاییزه خزون پارت ۴۷ 2.6 (5)

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون خودمم نمیدونستم برای کدوم دردم دارم گریه میکنم ….،ولی فقط دلم گریه میخواست ….خسته بودم از این زندگی نکبتی ….که توش خانواده ای نداشتم ،دلم الان آغوشه…

پاییزه خزون پارت ۴۶ 2 (3)

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون _البته یه نکته ای هم هست با تعجب گفتم _چه نکته ای !!!! اول به چشمام نگاه کرد و بعد لبام _خوب در این که باید این…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۴۵ 3.5 (8)

۱ دیدگاه
    پاییزه خزون _چی میخوای بگی!!! بگو ، چرا من من میکنی _نمیدونم چجوری بگم !!! _راجبه حال بده دیشبته؟ سرمو تکون دادم پوسته بلمو جویدم گفتنش خیلی سخت…

پاییزه خزون پارت ۴۴ 3.3 (3)

۱ دیدگاه
    پاییزه خزون ساعت حدودای ۵ و ۱۰ دقیقه بود که به کافه ای که گفته بود ….رسیدم ، بهم تکست داده بود _وارده کافه که میشی بیا طبقه…

پاییزه خزون پارت ۴۳ 1 (1)

۲ دیدگاه
پاییزه خزون کارای شرکتو انجام دادم ….چند تا از ایمیلای شرکتم که انگلیسی بود ترجمه کردم و برای مهرشاد و آراز ایمیلشون کردم ….پیشنهادای کاریِ خوبی بودش ،قطعا برای آینده…

پاییزه خزون پارت ۴۲ 5 (4)

۳ دیدگاه
  پاییزه خزون حدود یه ساعتی با بچها گپ زدمو سریع ازشون خداحدافظی کردم و رفتم سمته مترو…. یادم افتاد باید یه سری مدارک و به مهرشاد و آراز تحویل…

پاییزه خزون پارت ۴۱ 3.7 (3)

۲ دیدگاه
  پاییزه خزون هوفف ،استاد روانشناسیمون اومدو کل دوساعتو یه راست درس داد ….مغزه هممون پوکیده بود .. دیگ داشتم چرت میزدم …گوشیمو یواشکی درآوردم نتمو روشن کردم ، آراز…

پاییزه خزون پارت۴۰ 2 (2)

۲ دیدگاه
  پاییزه خزون پای گوشی خشکم زده بود،من فک نمیکردم داستان این شکلی شه…. نمیدونم چیشد و چی گفتیم ولی وقتی به خودم اومدم صدای بوق ممتده گوشی رو نروم…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۳۹ 4 (6)

۲ دیدگاه
  پاییزه خزون _آراز گفته باید با ساحل حرف بزنم ،نظره قطعیه با اونه ،ببین خواهری پسره آقای رضاییو من دیدم…. آدم متشخصیه… نمیگم میشناسمش…. چون تو این دوره زمونه…

پاییزه خزون پارت ۳۸ 2.7 (3)

بدون دیدگاه
    پاییزه خزون _بااینکه پرو میشی ولی باشه _ببین من یک دهنی از تو سرویس کنم ، که اینقد سرتق نباشی اینجوری جوابه منو بدی _ببخشید جنابعالی؟ _علی چپ…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۳۷ 3 (5)

بدون دیدگاه
  پاییزه خزون دیگ داشتم از خستگی جون میدادم…. با بچهای موسسه خداحافظی کردمو رفتم سمته در که صدای گوشیم بلند شد همونطور که در حال حرکت بودم گوشیمم جواب…

پاییزه خزون پارت ۳۶ 3 (2)

بدون دیدگاه
پاییزه خزون هوا بوی عید میداد و زمستون کم کم داشت مسافرتشو شروع میکرد ،تا کوچ کنه و بره …. مشاورمو پیش آرمین ادامه میدادم، کلی باهام حرف میزد واقعا…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۳۵ 3 (3)

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون _ باشه رواله پس بریم _میریم خانم عجول ولی اول نسکافتو بخور بعد میریم _آخ خوب شد گفتیاا دارم غش میکنم از صب چیزی نخوردم … آراز…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۳۴ 3.3 (3)

بدون دیدگاه
  پاییزه خزون _ای کوفت بیشورا چرا میخندین ؟! _خوب تو نقشت فرو رفته بودیا ساحل _تا چشات دراد آق مهندس ،حالا بگو ببینم چن چندیم باشما کار میدی بهمون…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۳۳ 3 (4)

۱ دیدگاه
    پاییزه خزون خندیدمو گفتم _در خدمتیم مشتی _اوووو خانم لاتیشو پر کردن ،از یه خانم معلم بعیده اینطور حرف زدن .. احساس کردم این حرفش یه گلایه بود…