پاییزه خزون پارت ۴۲

5
(4)

 

پاییزه خزون

حدود یه ساعتی با بچها گپ زدمو سریع ازشون خداحدافظی کردم و رفتم سمته مترو…. یادم افتاد باید یه سری مدارک و به مهرشاد و آراز تحویل بدم امروز …..،به سمته مترو همیشه شلوغ و پر از تردد رفتم و سوار واگن شدم .
وای که چقد شلوغه یعنی آرزومه حداقل یه روز سواره این متروی کوفتی نشم …..واقعا ستَمه بزرگیه مخصوصا بوی عرقاشون بیشتر حال بهم زنه …،ولی جالبه برام قیافه های همه باهم فرق داره یکی قیافش خستش…. معلومه از سر کار اومده ….،یکی قیافش بشاشه و ریلکسه…. معلومه تازه از خواب بیدار شده و داره میره سر کار ،….یکی با لباس بیرون اومده بود با دوستاش مشغول بگو بخنده ……کاشکی میشد ذهن آدما رو از رو ظاهرشون خوند ….،کاش میشد فهمید درد این مردمِ غمگین چیه ….شاید تونست یکی از مشکلاتشونو حل کنه … شاید با یه گل بهار شه ….به نظرم هیجان انگیز ترین چیز اینه که بتونی ذهن دیگرانو بشکافی و بفهمی به چه چیزی فکر میکنن ….اینجور شاید خودتو کمتر متفاوت تر ببینی …با صدای زنگ گوشی سامسونگم به خودم اومدم مهرشاد بود
_الو سلام ساحل جان خوبی!؟
_سلام مهرشاد خوبی ،جانم توراهم دارم میام
_ببین ساحل ساعت ۹ امشب با یه سری از رئیسای شرکتای دبی و ترکیمون جلسه دارید گفتم بهت که خودتو ردیف کنی میام دنبالت با آراز
_مهرشاد من نمیتونم بیام ….
_چرا ،ساحل این قرار برا منو آراز خیلی مهمه متوجهی؟؟؟
_آخه من با یکی از دوستام قرار دارم معلوم نی کی کارم تموم شه
_دوستت کیه؟!!!!
_نمیشناسیش ،یکی از دوستای قدیمیه…
_ببین ساحل من نمیدونم این چیزا حالیم نیست ….ساعت ۸ میایم دنبالت آماده باش ،امیدوارم درک کنی که شرایطمون حساسه ،….بیا از من خداحافظ آراز کارت داره
یه ذره فکر کردم‌‌ گفتم
_حله ،من خودمو میرسونم نمیخواد بیای دنبالم ث…فقط لوکیشن بده
_نبابا ،دیگ چی،میایم دنبالت آماده باش گوشی از من خداحافظ
_باشه خدافظ
_الو ،ساحل
_سلام آراز بله ،کاری داری توراهم دارم میام شرکت …
_شب گفتی با دوستت قرار داری؟!!
_اره ….
_کدوم دوستت؟
_نمیشناسیش ،یکی از رفقای قدیمیمه …
_بگو ، آشنا میشیم خوب….
هوف ،این ولمون نمیکنه ،چقد گیر میده آخه
_اسمش یاسیه سمته پاسداران میشینه
نفسی کشید و گفت
_اوکی زود بیا که بریم… مراقب خودتم باشه !!!
_باشه فعلا
از دره مترو زدم بیرون تا خوده شرکت به حالت دو پیاده رفتم ، حدودای ساعت ۱۲ رسیدم دمه شرکت…. وارده شرکت که شدم ،منشی شرکت گفت که آراز و مهرشاد مهمون دارن… منم دیگ پاپیچ مهمونشون نشدم و رفتم سمته کارام تا سریع انجام بدم و برم که بهونه دسته آرمین ندم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان اقدس پلنگ 4.1 (8)

بدون دیدگاه
  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر نامش مورد تمسخر قرار می گیره…

دانلود رمان ارباب_سالار 2.8 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری رو نداشته همیشه له…

دانلود رمان درد_شیرین 3.5 (11)

بدون دیدگاه
    ♥️خلاصه: درد شیرین داستان فاصله‌هاست. دوریها و دلتنگیها. داستان عشق و اسارت ، در سنتهاست. از فاصله‌ها و چشیدن شیرینی درد. درد شیرین داستان فاصله. دوری ها و دلتنگی ها. داستان عشق و اسارت…

دانلود رمان غثیان 4.1 (7)

بدون دیدگاه
  خلاصه: مدت‌ها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژه‌ای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمه‌ای نتوانست چون غَثَیان حال آشوبم را به…

دانلود رمان قفس 3.8 (16)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان:     پرند زندگی خوبی داره ، کنار پدرش خیلی شاد زندگی میکنه ، تا اینکه پدر عزیزش فوت میکنه ، بعد از مرگ پدرش برای دادن سرپناهی…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.....
.....
2 سال قبل

سلام ببخشید یک سوال داشتم اگر یکی دمانتو به اسم خودش کنه اسم شخصیتاشو عوض کنه و با رمانت کلی کانت بگیره واکنشت چیه؟

Elena .
پاسخ به  .....
2 سال قبل

نویسنده نظر نمیده فک کنم
ولی کلا همه ی ما نویسنده میزنیم دک و پوز طرفو میاریم پایین و همه جا پخش مبکنیم که کپی شده😂

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x