پاییزه خزون پارت ۴۶

2
(3)

 

پاییزه خزون
_البته یه نکته ای هم هست
با تعجب گفتم
_چه نکته ای !!!!
اول به چشمام نگاه کرد و بعد لبام
_خوب در این که باید این شهد و بچشمم شکی نیست بالاخره باید میزان شیرین بودنشونو بفهمم دیگ
دستشو گذاشت زیره چونشو غرورمند هات چاکلتشو خورد .
اولش منگ بودم نفهمیدم چی گفتش ولی بعد با حرص بهش گفتم
_شتر در خواب بیند پنبه دانه آقا ،تو از کی تا حالا اینقدر بی ادب شدی ،هنوز جوابی ندادم بهت اینی جواب بدم چی میشه دیگ….
با چشمای شیطون سرشو اورد جلو و لب زد
_اون موقع دیگ کامل میخورمت تا تموم شی …
_هوف بحث کردن باهات فایده نداره ،من برم دیگ…. فک کنم تو ام حرفات تموم شده !!!
_چقد عجله داری برا رفتن ….
_بابا خودت فهمیدی که جلسس!!!
_حالا جلسه کجا هست ؟
_تو یکی از هتلای تهران
_خودم میرسونمت بزار میزو حساب کنم !!!!
_نمیخواد شوخی کردم ،این دفعه مهمون من ….
_عه نبابا پولات ته نکشه شیرینم؟!!
_نه بابا ماشالا مثه خر دارم از صب تا شب سگ دو میزنما
اخمی کرد و گفت
_ساحل صد بار تو مشاوره ها نگفتم بهت… اول باید با خودت درست رفتار کنی ….سگ دو چیه!!!،صد بار نگفتم اول خودتو دوست داشته باش تا بتونی به اطرافیانت کمک کنی بهشون بفهمونی که تو با ارزش تر از این حرفایی….
دستامو آوردم بالا و گفتم
_بله تسلیم آقا هر چی شما بگی …
_آفرین بلند شو بریم …
میزو حساب کرد و باهم رفتیم بیرون ،برام جالب بود که شاید حرفای خاک بر سری میزد ولی همشون شیطنت بودن ….چون براش بارها فرصت پیش اومده بود تو وقتای مشاوره تنها بودیم ولی دست از پا خطا نمیکرد ، شاید همینکاراش برام زیادی جنتلمنش کرده . داخله ماشین شدیم ، استارت و زد آهنگ دیوانه رضا بهرام پلی شد من روانی این آهنگ بودم با این آهنگ به اوج خاطراتم میرفتم کاشکی قطعش کنه ….
در نگاهت لیلی خود پیدا نکردم
با خجالت ،از چشم تو گلایه کردم
از خود چه بیخود میکند
نگاه تو هی میبرد صبر مرا
مجنونتم ای همنشین
لیلی من یک دم ببین حال مرا
از دریانترسانم که در قلب تو جان میدهم هییی
مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست
دیوانه مرا به دست کی سپردی
دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
تو حس و حال خودم بودم ،یه قطره اشک از چشمام اومد چقدر خاطرات بعضی اوقات تلخ میشند برات… ،چقدر بده ندیدن آدمایی که یه عمره دیدیشون ،دلم غمباد کرده ، باید فردا حتما برم سره خاک
تو حال خودم بودم که آرمین به حرف اومد
_خوبی
فقط سر تکون دادم اینقدر بغضم گنده شده که توان حرف زدن ندارم ،ولی زرنگ تر از این حرفاست که نفهمه، بالاخره عمرشو پای این حرفه گذاشته.
راهنمارو زد آروم ماشینو گذاشت کنار ،بارون نم نمک میومد، بوی ناب بارون که به آسفالتای خیابون میخورد ، برات زندگی رو تداعی میکرد ، بوی خوبی میداد ،بوی زندگی جدید ،شاید بوی این میومد که باید خاطراتو بدسته فراموشی بدم… شایدم.. نمیدونم دیگ هیچی نمیدونم
،ماشینو که کنار زد رو بهم گفت
_ببینمت
میدونستم اگه کلمه ای حرف بزنم میترکم ،میشه مثله آبی که نباید ریخته بشه
_شیرینم ،ببینمت !!!
بهش نگاه کردم نی نی چشمام غم داشت این و از حالت چشمام میفهمیدم
_چته ،حرف بزن ،لازمه برات حرفای اون جلساتو تکرار کنم ،بگو چی تو دله کوچولوت میگذره ،چرا بغض کردی ،خودتو رها کن ، چته دردت به جونم !!!!
نفهمیدم چیشد ولی بغضم سر باز کرد و ترکید شد اون چیزی که نباید میشد ،دوست نداشتم فکر کنه از این دختر لوسای مامانیم ،دستامو جک کردم به زانوهامو گذاشتم رو صورتم ،دوست نداشتم اینجوری غمگین ببینتم…
،دلم برا خوده تنهام میسوخت ،نزدیک عید بود پارسال این موقع ها با مامان بابا میرفتیم خرید تا عید بریم شمال ویلا ،امسال چی منو به امید کی ول کردنو رفتن !!!
_خوبه گریه خوبه خالیت میکنه ولی نه تا زمانی که نگی چته!!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان فودوشین 3.5 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه: آرامش بدلیل اینکه در کودکی مورد آزار و تعرض برادرش قرار گرفته در خانه‌ای مستقل، دور از خانواده با خواهرش زندگی می‌کند. خواهرش بخاطر آرامش مدام عروسیش را…

دانلود رمان سونات مهتاب 3.7 (67)

بدون دیدگاه
خلاصه: من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته…

دانلود رمان سایه_به_سایه 4.2 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه: لادن دختر یه خانواده‌ی سنتی و خوشنام محله‌ی زندگیشه که به‌واسطه‌ی رشته‌ی پرستاری و کمک‌هاش به اطرافیان، نظر مثبت تمام اقوام و همسایه‌ها رو جلب کرده و…

دانلود رمان کنعان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه : داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخییییی دخترک غمگین

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x