پاییزه خزون پارت ۳۴

3.3
(3)

 

پاییزه خزون

_ای کوفت بیشورا چرا میخندین ؟!
_خوب تو نقشت فرو رفته بودیا ساحل
_تا چشات دراد آق مهندس ،حالا بگو ببینم چن چندیم باشما کار میدی بهمون یا همش وعده وعید بوده ..
آراز گفت
_گاماس گاماس ، بشین تا برات توضیح بدیم

رفتم سمته اولین صندلی نشستم آرازم پیشم نشستو مهرشاد رو صندلی تک نفره روبروم نشست تا حالا شرکتشون نیومده بودم فک نمیکردم اینقد دمو دستگاه داشته باشند . این همه کارمندو از این چرت و پرتا ..
مهرشاد گلوشو صاف کرد و نقطش باز شد

_خوب ساحل جان هدف ما اینه که تو رو به عنوان مترجم شرکتمون برا فروش قطعاتمون به کشورای همسایه معرفی کنیم و پیش ما مشغول بشی همزمانم مدیریت پیج و سایت اینستاگرام مونو به عهده بگیری ببین ساحل جان ما چن سال پیش بخاطر یه مترجم ضرر هنگفتیرو دادیم به خاطره این با آراز تصمیم گرفتیم بعد فوت مامان بابات بیای اینجا مشغول شی گره از کارای ماهم باز کنی میدونم اولش سخته و سنت کمه بی تجربه ای ….ولی همه از اول کامل نبودند شاید مسئولیت سنگینی رو دارم رو دوشت میندازم ولی میدونم از پسش بر بیای و به قوی بودن و پرتلاش بودنت ایمان دارم و…
نفسی کشید و ادامه داد
_مسئله بعدی اینکه دوس ندارم تو محیط کار جلوی همکارا باهم صمیمی باشیم خونه جای خودش ….کارم جای خودش ،و اینکه هیچ حرفی نباید بیرون از این اتاق به کسه دیگ ای زده بش میفهمی که چی میگم…
_اهوم ،متوجهم
_خوب ساحل جان سوالی داری؟
_نه اکیه همه چی فقط !!!
وسطه سوالم یکی درو زد آراز اجازه ورود داد و یه پیر مرد مهربون وارد اتاق شد چای رو جلوم گرفت
_خیلی ممنون بابا جان
_نوش جونت دخترم
دخترم …چقد کلمه بیگانه ای شده بود برام ، چقد دوس داشتم الان بابام پیشم بود بغلم میکرد بهم میگف نگران نباش بابا جان نترس قدماتو محکم بردار… من مثله کوه پشتتم ،آراز که فهمید حالم بد شده دست انداخت گردنمو دره گوشم آروم گفت
_حق نداره بارون بیاد ؟
_بارون نمیاد خیلی وقته خشکسالیه …
_قوی باش محکم مثله قبل !!
_هستم ..
_آفرین خواهری نگران نباش من پشتتم
مهرشاد گفت
_ خوب ساحل داشتی میگفتی فقط؟

_آها فقط بهم اگه بگید باید از کجا شروع کنم و چیکار کنم ممنونتون میشم شماهم به کاراتون برسید …
_بزار اول به همکارا معرفیت کنم بعد وظایفو میگم عزیزم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان نهلان 3.3 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را…

دانلود رمان سونامی 3.8 (9)

بدون دیدگاه
خلاصه : رضا رستگار کارخانه داری به نام، با اتهام تولید داروهای تقلبی به شکل عجیبی از بازی حذف می شود. پس از مرگش وفا، با خشمی که فروکش نمی…

دانلود رمان بر من بتاب 3.8 (9)

بدون دیدگاه
خلاصه:   خورشید و غیاث ( پسر همسایه) باهم دوست معمولی هستند! اما خانواده دختر خیلی سخت گیرند و خورشید بدون اطلاع خانواده اش به غیاث که قبلا در زندگیش…

دانلود رمان شاه_مقصود 4.2 (16)

بدون دیدگاه
خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده زیبا که قبلا ازدواج کرده و…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x